لطفا لبخند بزنید

مشخصات کتاب

سرشناسه : خدامیان آرانی، مهدی، 1353 -

عنوان و نام پدیدآور : لطفا لبخند بزنید/ مهدی خدامیان آرانی.

مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392.

مشخصات ظاهری : 86 ص.

شابک : 978-600-6941-20-2

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : چاپ قبلی: وثوق، 1387.

موضوع : لبخند

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر

رده بندی کنگره : BF575 /ل2خ4 1392

رده بندی دیویی : 152/4

شماره کتابشناسی ملی : 3109753

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

فهرست

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

ص: 7

مقدمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ-نِ الرَّحِیمِ

آیا شما هنگامی که با دیگران روبرو می شوید لبخند به لب دارید؟

آیا می دانید با لبخند می توانید در مسیر کمال و معنویت گام بردارید؟

آیا خبر دارید که در دین اسلام، لبخند به عنوان صدقه معرفی شده است؟ صدقه ای که می تواند بلاها را از شما دور کند و رحمت الهی را به سوی شما جذب کند.

آیا می دانید همین لبخند می تواند تأثیر بسیار مثبتی بر روحیّه و روان شما داشته باشد؟

آیا از ارتباط عضلات چهره خود با سیستم عصبی مغز آگاهی دارید؟

آیا از نقش لبخند در ترشّح هورمون هایی که موجب شادابی و نشاط شما می شوند خبر دارید؟

این کتاب به شما کمک می کند تا آگاهی و شناخت شما نسبت به فایده های لبخند بیشتر شود.

ص: 8

لبخند بهترین اکسیر جوانی است که بشر در اختیار دارد و شما می توانید با لبخند جذاب تر و زنده تر و جوان تر به نظر بیایید.

لبخند اثرات بسیار مثبتی بر نظام اجتماعی ما دارد و می تواند فضای جامعه ما را لذت بخش کند.

امیدوارم با خواندن این کتاب تصمیم بگیرید که همواره گل لبخند به لب داشته باشید و این هدیه ارزشمند را به همه اطرافیان خود ارزانی دارید.

به امید آن روزی که همه ما در هنگام دیدار همسر، فرزند، پدر، مادر و دوستان خود، با تبسّمی زیبا ظاهر شویم و به این وسیله شاهد رشد عشق و صمیمیّت در میان جامعه خود باشیم.

این کتاب را به همه أساتید خود هدیه می کنم که آنان بودند که با زحمات خویش، باعث رشد و کمال من شدند.

مهدی خدّامیان آرانی

قم، دی ماه 1386

ص: 9

آیا می دانید لبخند صدقه بزرگی است؟

همه ما می دانیم که گناه و معصیت، روح انسان را آلوده می کند و مانع بزرگی برای رشد و کمال او محسوب می شود.

گناه باعث سیاهی قلب انسان می گردد، به طوری که دیگر او لذت مناجات با خداوند را درک نمی کند و نمی تواند با خدا معاشقه نماید و در درگاه او قطره اشکی بریزد.

این گناه است که انسان را از نماز شب محروم می دارد و همچنین مانع باریدن باران می شود و امواج بلا را به سوی انسان می کشاند.(1)

به همین دلیل انسان باید برای بخشش گناهانش فکری بکند تا اثرات آن بیش از این در زندگی او باقی نماند.

البته گناهانی که مربوط به حق الناس است باید نسبت به پرداخت حق مردم اقدام نمود؛ اما سؤال این است گناهانی را که مربوط به حق اللّه است چگونه از پرونده اعمال خود پاک کنیم؟

ص: 10


1- 1. برای اطلاع از آثار گناهان مراجعه کنید به: وسائل الشیعة ج 16 ص 45؛ بحار الأنوار ج 73، ص 304.

آیا اطلاع دارید امامان معصوم(علیهم السلام) در سخنان متعددی، صدقه دادن را به عنوان یکی از مهم ترین عوامل بخشش گناهان معرفی کرده اند؟

در مورد صدقه دادن سخنان زیادی شنیده ایم. همه ما می دانیم که خداوند به ما دستور داده است تا صدقه بدهیم.

خداوند در قرآن برای آنهایی که صدقه می دهند وعده بخشش و پاداشی بس بزرگ داده است.(1)

به هر حال یکی از چیزهایی که باعث بخشش گناهان ما می شود صدقه می باشد.

در سخنان اهل بیت(علیهم السلام) این آثار برای صدقه دادن ذکر شده است:

الف. صدقه غضب خداوند را خاموش می کند.

ب. گناهان بزرگ را از پرونده اعمال انسان پاک می نماید.

ج. مرگ بد و بلاها را از انسان دور می کند.

د. باعث طولانی شدن عمر انسان می شود.(2)

آری، هنگامی که صدقه می دهی روح خود را از آلودگی ها و سیاهی های گناه پاک می کنی و به این وسیله به ساحت قدس الهی نزدیک و نزدیک تر می شوی.

معمولاً تا کلمه صدقه را می شنویم فورا به یاد صندوق صدقات می افتیم که در منزل خیلی از ما موجود می باشد و ما سعی می کنیم پولی را به عنوان صدقه داخل آن بیندازیم.

اما من در اینجا می خواهم شما را با صدقه دیگری آشنا کنم که کمتر به آن

ص: 11


1- 2. الأحزاب : 35: «وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَالصَّ-ل-ءِمَ-تِ وَ الْحَ-فِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَ-فِظَ-تِ وَ الذَّ کِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَ الذَّ کِرَ تِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا».
2- 3. جهت اطلاع از آثار وبرکات صدقه مراجعه کنید به: الکافی ج 4 ص 8، دعائم الإسلام ج 2 ص 331، ثواب الأعمال ص 142، بحار الأنوار ج 93 ص 176.

توجه کرده اید.

اسلام همانطور که کمک به فقرا را به عنوان صدقه مورد تأکید قرار می دهد لبخند را هم به عنوان نوع دیگری از صدقه مطرح می کند.

رسول خدا فرمودند: «تبسّم و لبخند تو به روی برادر دینی، صدقه محسوب می شود».(1)

بنازم این مکتب را که لبخند را به عنوان صدقه معرفی می کند، صدقه ای که باعث زیاد شدن عمر تو می شود و گناهان تو را می بخشد.

دین اسلام نمی پسندد هیچ فقیری در جامعه، گرسنه باشند و ما را تشویق می کند تا به آنها رسیدگی کنیم و لباس و غذا برای آنها تهیه کنیم.

اما چقدر افرادی هستند که از نظر مالی، وضع بسیار خوبی دارند اما فقیر عاطفی هستند !

آنها نیاز دارند تا یک نفر به آنها محبّت کند و با تبسّم و لبخند به آنها روحیه بدهد.

اسلام می خواهد در جامعه مسلمانان، هیچ نوع فقری وجود نداشته باشد، نه کسی گرسنه باشد و نه کسی در عطش محبّت بسوزد.

بارها شده است افرادی را دیده ام که ده ها هزار تومان پول به یک فقیر صدقه داده اند اما دریغ از یک لبخند که به روی همسر خود بزنند، دریغ از تبسّمی که به روی فرزندان خود بزنند تا چه رسد به این که با مردم جامعه با روی باز برخورد کنند.

چرا بعضی از ما این طور تربیت شده ایم که چیزهای زیبا و خوب را برای

ص: 12


1- 4. عن أبی ذرّ ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «تبسّمک فی وجه أخیک لک صدقة»: سنن الترمذی ج 3 ص 228، صحیح ابن حبّان ج 2 ص 221، الجامع الصغیر ج 1 ص 497، کنز العمّال ج 4106، الکامل لابن عدی ج 5 ص 275، میزان الاعتدال ج 3 ص 92. عن ابن عمر عن رسول للّه صلی الله علیه و آله وسلم: ان تبسمک فی وجه اخیک یکتب لک صدقة: مجمع الزوائد ج 3 ص 134، الدرّ المنثور ج 1 ص 356،

غریبه ها می گذاریم !

به آن کودکی که در آن سوی کشور است کمک مالی می کنیم اما فرزند خود را (که بهترین سرمایه زندگی مان است) از یک لبخند محروم می کنیم !

نهال روح فرزند ما نیاز به نور محبّت و لبخند ما دارد؟ آیا همسر ما نیاز به عاطفه و محبّت و لبخند ما ندارد؟

لبخند نیز صدقه است و باعث برکت زندگی ما شده و بلا را از ما دور می کند. ای کاش صدا و سیمای ما یک روز را به عنوان روز «جشن لبخند» معرفی می کرد و برای مردم می گفت که خنده بهترین صدقه است و باعث می شود تا برکت و رحمت خداوند، تمام زندگی شما را فرا گیرد و مورد عفو و رحمت خدا قرار گیرید!

ما می توانیم با کمک یکدیگر آینده زیبایی برای جامعه خود رقم بزنیم، آینده ای که هر کس وارد کشور پهناور ایران شود، از مردم مؤن و مسلمان این کشور تصویر زیبای لبخند، به ذهن داشته باشد.

به امید فردایی که در خانه با لبخند زدن به روی همسر و فرزندان خود، مغفرت خدا را به سوی خود جذب کنیم و چون در محیط کار قرار گرفتیم به همه همکاران خود گل لبخند را هدیه کنیم و چون با مردم روبرو شدیم با تبسّمی دلنشین، آنها را تحویل بگیریم و آنگاه ببینیم که چگونه به خداوند متعال نزدیک و نزدیک تر می شویم.

ص: 13

ایمان خود را با یک لبخند محافظت کنید

ایمان به خداوند، مهمترین و بهترین سرمایه ما انسان ها می باشد زیرا بوسیله ایمان است که دلها به آرامش می رسد و سعادت دنیا و آخرت ما تضمین می شود.

همه ما می دانیم که شیطان بزرگ ترین دشمن ما می باشد و همواره تلاش می کند تا به هر طریقی باعث سستی و کم رنگ شدن ایمان ما شود.

آری، شیطان می داند تا زمانی که نور ایمان در قلب ما روشن است ما دنباله رو تاریکی ها و زشتی ها نخواهیم بود.

اکنون که ما دشمنی این چنین سرسخت داریم که یک لحظه هم از ما غافل نمی شود باید تلاش کنیم که از ایمان خود محافظت کنیم.

اکنون سؤال مهم این است که چگونه می توانیم ایمان خود را نگه داشته و آن را تقویت کنیم؟

آیا راه حلّی به ذهن شما می رسد؟

ص: 14

من در میان کتابهای حدیثی، مدت زیادی به دنبال جواب این سؤال بودم، و سرانجام جواب را در کتاب «نهج البلاغه» یافتم آنجا که حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «ایمان خود را با صدقه، محافظت نمایید».(1)

وقتی شما صدقه ای می دهید روی شیطان را سیاه می کنید و او را فراری می دهید به گونه ای که دیگر او نمی تواند در ایمان شما رخنه ای وارد کند.

اگر سخن رسول خدا را به یاد بیاورید (که لبخند را به عنوان صدقه معرفی نمودند)، به این نتیجه می رسید که با همین لبخند می توانید شرّ شیطان را از خود کم کنید و ایمان خود را حفظ نمایید.

به راستی این لبخند که عملی بسیار ساده به نظر می آید چه اثرات زیادی دارد:

بلاها را از ما دور می کند، مرگ بد را از ما برطرف می سازد، موجب بخشش گناهان ما می شود، عمر ما را زیاد می کند، حسابرسی روز قیامت را برما آسان می کند و موجب حفظ ایمان ما از شرّ شیطان می شود.

بسیار شایسته است که از امروز به بعد تلاش کنیم تا همیشه گل لبخند به لب داشته باشیم و عشق و محبّت را در جامعه خود منتشر کنیم؛ باشد که همواره در فضای جامعه ما، رایحه خوش صمیمیّت پیچیده باشد و همه را سرمست شادی و شعف نماید.

ص: 15


1- 5. قال أمیر المؤمنین علیه السلام: «سوّسوا إیمانکم بالصدقة»: نهج البلاغة ج 4 ص 35، خصائص الأئمّة ص 105، عیون الحکم والمواعظ ص 284، بحار الأنوار ج 93 ص 22.

هنگام مشکلات هم لبخند بزنید

لبخند پدیده ای زیبا و دلنشین می باشد که در بیشتر موارد برای نشان دادن شادمانی و لذت به کار می رود و ما بدون آنکه آموزش ببینیم از همان آغاز کودکی لبخند می زنیم.

در دوران کودکی، لبخند بیشترین وقت ما را به خود اختصاص می دهد و در این دوران است که ما لبخندهای طبیعی، واقعی، شیرین و معصومانه داریم ولی با سپری شدن ایام کودکی و قدم گذاشتن به دوران نوجوانی، جوانی و سپس بزرگسالی، لبخندهای ما به تدریج کمتر و کمتر می شود.

امروزه ماشینی شدن زندگی و کمرنگ شدن روابط انسانی باعث شده است تا ما شاهد لبخند کمتری در چهره انسان ها باشیم وبه جای آن افسردگی، غمگینی، ناامیدی و احساس بدبختی در چهره افراد موج بزند.

اما تمام شواهد نشان می دهد که ما انسان ها می توانیم زندگی شادی داشته باشیم تا آنجا که همیشه در مسیر زندگی خود، گل لبخند به لب داشته باشیم.

ص: 16

همه ما می دانیم که نگران شدن در مورد مسائل زندگی، نه تنها به حل آنها کمک نمی کند بلکه آن مشکلات را برای ما پیچیده تر می کند.

ما با لبخند زدن به مشکلات، می توانیم مانع آن شویم که افکار و احساسات منفی، وجودمان را فرا گیرد و به این وسیله بهتر می توانیم برای رفع مشکل خویش چاره ای بیندیشیم.

البته لبخند زدن به مشکلات، به معنی فرار کردن از مشکلات نیست؛ بلکه به معنای برخورد صحیح و مناسب با آنها می باشد بدون آنکه از آنها تأثیر منفی بپذیریم.

هنگامی که مشکلی در راه رسیدن به هدف برای شما پیش می آید شما چه می کنید؟

آیا هدف خود را کنار می گذارید یا اینکه راه خود را ادامه می دهید؟

اگر شما به مشکل خود، لبخند بزنید در واقع خودتان را بزرگ کرده اید و مشکل را کوچک؛ اما اگر قیافه آدم های شکست خورده را به خود بگیرید مشکل را بزرگ کرده و خود را کوچک نموده اید.

با توکّل به خدای متعال، به مشکل پیش آمده لبخند بزنید، آن را پشت سر بگذارید و راه رسیدن به سوی هدف خویش را ادامه بدهید.

از نظر علمی لبخند، نه تنها نشانه نابخردی و کم هوشی نیست، بلکه اگر هوش را توانایی سازگاری با مسائل و مشکلات زندگی تعریف کنیم، لبخند نشانه ای از خردمندی انسان ها می باشد و آنهایی که بیشتر به مشکلات خود لبخند می زنند خیلی باهوش تر از کسانی هستند که هنگام برخورد با مشکلات،

ص: 17

در دام نگرانی و افسردگی گرفتار می آیند.

لبخند موهبتی الهی است که خداوند به ما عنایت کرده است تا آن را برای مقابله با سختیها و نابسامانی های زندگی به کار گیریم و همواره برای خود و خانواده و جامعه خود فردی مثبت اندیش باقی بمانیم.

ص: 18

او همه جا همراه من بود

صدایی را که می شنوی، صدای «صُور اسرافیل» است که به گوش همه می رسد و روح به جسم آنها بر می گردد.

من هم باید از جای خویش برخیزم، همه انسان ها زنده شده اند و از قبرهای خود بیرون آمده اند.

قیامت بر پا شده است، چه غوغایی است.

نگاه کن، آیا او را می شناسی؟

آن جوان زیبا را می گویم که همراه من از قبرم بیرون آمد و اکنون در مقابل من ایستاده است، نگاه کن صورتش مثل ماه می درخشد.

من که او را نمی شناسم، شما چطور؟

ترس و وحشت، همه وجودم را فرا گرفته است، عجب روزی است امروز فرشتگانی که هیچ گناهی ندارند سخت نگرانند، پس وای به حال من.(1)

چه غوغایی است، همه از هم فرار می کنند مادر از فرزند، برادر از برادر، هر

ص: 19


1- 6. عن أمیر المؤمنین علیه السلام: «إنّ فزع ذلک الیوم لیرهب الملائکة الذین لا ذنب لهم»: الأمالی للمفید ص 265، الأمالی للطوسی ص 28، میزان الحکمة ج 3 ص 2179.

کسی به فکر خویش است !

کاش من در اینجا یک دوست و آشنایی داشتم که به من کمک می کرد.

آتش جهنّم زبانه می کشد و همه از شرّ آن به خدا پناه می برند.

حسابرسی آغاز می شود؛ عده ای به سوی بهشت حرکت کرده اند و عده ای را هم به سوی جهنّم می برند.

نام مرا می خوانند و باید به پای میزان اعمال بروم، خدایا من چه خواهم کرد؟

حرکت می کنم و به هر آشنایی که برخورد می کنم می بینم که آن چنان گرفتار است که به من توجّهی نمی کند.

حالا من چه کنم؟

در هنگام حسابرسی چه جوابی بدهم؟

نگاهم به شعله های آتش جهنّم می افتد و ترس تمام وجودم را فرا می گیرد !

اما ناگهان همان جوان زیبا کنار من می آید و با مهربانی تمام به من می گوید: «نترس، ناراحت نباش، من در همه جا با تو هستم ».

نمی دانم این سخن او چه بود که چنین در دل من اثر کرد و مرا آرام ساخت؛ آری نفس او نفس خدایی بود که این چنین باعث آرامش قلب من شد.

هر کجا که ترس وجودم را فرا می گیرد نگاهم به آن جوان می افتد که همراه من است، از من دلجویی می کند و با سخن خویش مایه آرامش من می شود.

شکر خدا، حسابرسی من تمام می شود و برگه ورود به بهشت را به دستم می دهند.

من به سوی بهشت حرکت می کنم؛ اما هنوز هم می ترسم !

ص: 20

برای اینکه باید از پل صراط عبور کنم، نگاه می کنم همان جوان زیبا را در جلوی خود می بینم.

هر کجا او برود من هم می روم؛ پا جای پای او می گذارم و به سلامتی از پل صراط عبور می کنم.

این بوی خوش از کجاست که مرا این چنین مدهوش خود می کند؟

مثل اینکه بوی بهشت است؟

آری درست حدس زده ام، بوی بهشت است که به مشامم می رسد.

نگاه کن، آن درهایی را که می بینی درهای بهشت است.

اینجا دیگر خاطرم جمع می شود و با خود می گویم، خوب است از این جوان سؤال کنم که تو کیستی که با مهربانی با من برخورد کردی؟

من رو به آن دوست جوان خود می کنم و از او می پرسم: «تو چه همراه خوبی بودی و همواره باعث شادی و سرور من شدی، آیا می شود خودت را معرفی کنی تا من تو را بشناسم؟».

آن جوان زیبا، رو به من می کند و می گوید: «یادت هست در دنیا، برادران مؤن خود را شاد ساختی ! من همان شادمانی ای هستم که در دل آن مؤنان، ایجاد کردی ! خداوند مرا به این صورت در آورد تا در سخت ترین شرایط (لحظه خروج از قبر تا ورود به بهشت)، باعث شادمانی تو شوم».

خواننده محترم، داستانی که برای شما نقل کردم برگرفته از حدیث امام صادق(علیه السلام) می باشد.(1)

ص: 21


1- 7. عن حَنَان بن سَدیر، عن أبیه قال: «کنت عند أبی عبد اللّه علیه السلام فذُکر عنده المؤن وما یجب من حقّه ، فالتفت إلیّ أبو عبد اللّه علیه السلام، فقال لی: یا أبا الفضل ، ألا أحدّثک بحال المؤن عند اللّه؟ فقلت: بلی ، فحدّثنی جُعلت فداک، فقال: إذا قبض اللّه روح المؤن صعد ملکاه إلی السماء فقالا: یا ربّ ، عبدک ونعم العبد ، کان سریعاً إلی طاعتک بطیئاً عن معصیتک، وقد قبضته إلیک فما تأمرنا من بعده؟ فیقول الجلیل الجبّار: اهبطا إلی الدنیا وکونا عند قبر عبدی ومجدّانی وسبّحانی وهلّلانی وکبّرانی ، واکتبا ذلک لعبدی حتّی أبعثه من قبره، ثمّ قال لی: ألا أزیدک؟ قلت: بلی، فقال: إذا بعث اللّه المؤن من قبره خرج معه مثال یقدمه أمامه، فکلّما رأی المؤن هولاً من أهوال یوم القیامة قال له المثال: لا تجزع ولا تحزن، وابشر بالسرور والکرامة من اللّه عزّ وجلّ ، فما یزال یبشّره بالسرور والکرامة من اللّه سبحانه حتّی یقف بین یدی اللّه عزّ وجلّ ویحاسبه حساباً یسیراً ، ویأمر به إلی الجنّة والمثال أمامه، فیقول له المؤن: رحمک اللّه ، نعم الخارج معی من قبری ! ما زلت تبشّرنی بالسرور والکرامة من اللّه عزّ وجلّ حتّی کان، فمن أنت؟ فیقول له المثال: أنا السرور الذی أدخلته علی أخیک المؤن فی الدنیا ، خلقنی اللّه لأبشّرک»: الکافی ج 2 ص 190، ثواب الأعمال ص 150، 200، الأمالی للمفید ص 178، الأمالی للطوسی ص 196، بحار الأنوار ج 7 ص 197، ج 71 ص 284، ج 79 ص 176، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 537، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 538، مکیال المکارم ج 1 ص 452.

بیا تا زنده هستیم و فرصت داریم هنگامی که دوستان مؤن خود را می بینیم با روی خوش و لبخند با آنان برخورد کنیم و سعی کنیم تا شادمانی را به آنان هدیه کنیم. باشد که در روز قیامت همان جوان زیبا، شادی و آرامش را به ما ارزانی بدارد.

ص: 22

کار خوبی که بهایش بهشت است

حضرت داوود(علیه السلام) یکی از پیامبران بزرگ می باشد که در قرآن مجید هم به بعضی از حکایت های زندگی او اشاره شده است.

حالا من می خواهم یکی از حکایتهای این پیامبر را برایتان نقل کنم، آیا موافقید؟

حضرت داوود(علیه السلام)، مشغول عبادت بود که ناگهان صدایی به گوشش رسید، این صدا برای او بسیار آشنا بود.

آری، این صدای وحی بود، خداوند داشت با او سخن می گفت.

آیا می دانید خداوند می خواهد در مورد چه موضوعی با پیامبر خود سخن بگوید؟

این سخن خدا بود: «ای داوود ! می خواهم عملی را به تو یاد بدهم که اگر بندگان من آن را انجام دهند، آنها را وارد بهشت می کنم».

ص: 23

حتماً با خود می گویید: چه کاری تا این اندازه باعث خوشحالی و رضایت خداوند می شود؟

شاید آن کار، یکی از عبادت هایی است که خداوند بر ما واجب کرده است؟

حضرت داوود(علیه السلام) رو به خدای متعال کرد و عرضه داشت: «بار خدایا، آن عمل نیکو چیست؟».

و جوابی که آمد این بود: «آن عمل این است که باعث شادمانی مؤمنی بشوی و قلب او را شاد سازی».

آری، شاد کردن دل مؤن، همان کاری است که خداوند بهشت را در مقابل آن کار می دهد.(1)

پس هنگامی که با مؤنی روبرو شدید با لبخند خود او را شاد کنید.

ص: 24


1- 8. عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: «أوحی اللّه عزّ وجلّ إلی داوود علیه السلام: إنّ العبد من عبادی لیأتینی بالحسنة فأبیحه جنّتی ، قال: فقال داوود: یا ربّ ، وما تلک الحسنة؟ قال: یدخل علی عبدی المؤن سروراً ولو بتمرة، قال: فقال داوود علیه السلام: حقّ لمن عرفک أن لا یقطع رجاءه منک»: کتاب المؤمن للحسین بن سعید ص 56، الکافی ج 2 ص 189، الأمالی للصدوق ص 701، ثواب الأعمال ص 135، بحار الأنوار ج 71 ص 282، عدّة الداعی ص 181، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 534، أعلام الدین فی صفات المؤمنین ص 445.

خدا چه کاری را خیلی دوست دارد؟

آیا تا به حال به این نکته فکر کرده اید که خداوند متعال کدامین کار نیکو را بیش از همه کارها دوست دارد؟

شاید اطلاع داشته باشید که بهترین کتاب حدیثی نزد ما شیعیان، کتاب «أصول کافی» می باشد.

مؤف این کتاب (شیخ کلینی) در قرن چهارم هجری، به جمع آوری سخنان امامان معصوم(علیهم السلام) پرداخته است و دقت نظر او در نقل احادیث به گونه ای بوده است که همواره از کتاب او به عنوان بهترین و معتبرترین کتاب حدیثی شیعه نام می برند.

من برای پاسخ دادن به این سؤال، همه این کتاب را بررسی کردم و دیدم دو کار به عنوان بهترین کارها نزد خدا معرفی شده است:

اوّل:

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «محبوب ترین کارها نزد خداوند، نماز می باشد».(1)

ص: 25


1- 9. عن أبی عبد اللّه علیه السلام: «أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ وجلّ الصلاة»: الکافی ج 3 ص 264، دعائم الإسلام ج 1 ص 136، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 210، وسائل الشیعة ج 4 ص 38. عن أُمّ فروه قالت: «قال رسول اللّه علیه السلام: أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ وجلّ الصلاة فی أوّل وقتها»: المغنی لابن قدامة ج 1 ص 404، مسند أحمد ج 6 ص 375، المعجم الأوسط ج 1 ص 263، ج 3 ص 327، المعجم الکبیر ج 25 ص 82، سنن الدارقطنی ج 1 ص 257، التمهید لابن البرّ ج 4 ص 341، کنز العمّال ج 7 ص 414، أُسد الغابة ج 5 ص 608.

آری، آن هنگام که بنده به سوی پروردگار به نماز می ایستد معراج او آغاز می شود و لحظه به لحظه به خدای متعال نزدیک و نزدیک تر می شود و برای همین است که در این حدیث، بیان شده است که خدا نماز را از همه کارها بیشتر دوست می دارد.

دوم:

رسول خدا در سخنی فرمودند: «محبوب ترین اعمال نزد خدا، شاد نمودن مؤن می باشد».(1)

من تا به حال نمی دانستم که شاد نمودن مؤمن، این قدر نزد خدا ارزشمند می باشد تا آنجا که رسول خدا آن را به عنوان بهترین اعمال ذکر می کند.

به راستی که نماز و شاد نمودن مؤن، نزد خداوند بسیار دوست داشتنی جلوه می کند.

این دو کار، دو بال برای کمال هستند، دروغ می گویند کسانی که ساعت ها به نماز شب می ایستند اما دریغ از یک لبخند که به روی همسر و فرزندان خود بزنند، همان کسانی که با یک قیافه اخمو در میان جامعه ظاهر می شوند و کار را به آنجا می رسانند که بعضی از ساده لوحان خیال می کنند هر کس بیشتر اخم کند و کمتر لبخند به لب بیاورد ایمانش قوی تر است. الگوی ما پیامبر می باشد، آن حضرت همواره لبخند به لب داشت.(2)

ایمان واقعی آن است که هر قدر نماز بیشتری بخوانی و اشک بیشتری در مقابل خدا بریزی به همان اندازه هم به شاد نمودن مردم همت بگماری !

اگر فقط به نماز اکتفا کنی نمی توانی به اوج برسی !

آری همان پیامبری که شبها تا به صبح نماز می ایستاد چون در میان مردم

ص: 26


1- 10. عن أبی عبد اللّه ، عن أبیه ، عن علیّ بن الحسین علیهم السلام ، قال: «قال رسول اللّه: إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ وجلّ إدخال السرور علی المؤمنین»: الکافی ج 2 ص 189. عن أبی الجارود ، عن أبی جعفر: «إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه إدخال السرور علی المؤمن...»: المحاسن ج 2 ص 388، مصادقة الإخوان ص 44. عن أبی عبد اللّه علیه السلام:«... وأفضل الأعمال عند اللّه إدخال السرور علی المؤمن»: کامل الزیارات ص 277.
2- 11. عن جریر: «ولا رآنی رسول اللّه إلاّ تبسّم فی وجهی»: مسند أحمد ج 4 ص 358، صحیح البخاری ج 7 ص 94، صحیح مسلم ج 7 ص 157، سنن ابن ماجة ج 1 ص 56، سنن الترمذی ج 5 ص 343.

حضور پیدا می کرد همواره تبسّم می زد.

افسوس که ما را از فهم واقعی دین خود محروم ساختند !

بیایید همانطور که به نماز اهمیت می دهیم، به شاد نمودن دلهای مردم مؤن هم همّت گماریم. چون با آنان روبرو شدیم لبخندی زیبا، هدیه آنها کنیم و به این وسیله بذر عشق و محبّت را در نهاد جامعه بیفشانیم.

ص: 27

شاد کردن خدا

هنگامی که در جامعه حضور پیدا می کنید و به روی مردم لبخند می زنید، بدانید که با این کار خود باعث شادی قلب پیامبر می شوید.

رسول خدا فرمود: «هر کس که مؤنی را شاد سازد مرا شاد ساخته است و هر کس مرا شاد سازد خدا را شاد ساخته است».(1)

آیا در محیط خانه وقتی با همسر خود روبرو می شویم لبخند می زنیم یا اینکه غم و غصه های خود را برای لحظه دیدار همسر خود می گذاریم؟

آیا شایسته است که جامعه شیعه این قدر در عطش عشق و محبّت بسوزد؟

آیا ما مایه افتخار امامان خویش هستیم؟

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «هرگاه یکی از شما مؤنی را شاد نماید، خیال نکند که فقط آن مؤن را شاد ساخته است، به خدا قسم ما را شادمان نموده، به خدا قسم رسول خدارا مسرور نموده

ص: 28


1- 12. سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: من سرّ مؤمناً فقد سرّنی ، ومن سرّنی فقد سرّ اللّه»: الکافی ج 2 ص 188، مصادقة الإخوان ص 62، وسائل الشیعة ج 16 ص 349، مستدرک الوسائل ج 12 ص 394، الفصول المهمّة ج 3 ص 383، بحار الأنوار ج 71 ص 287. عن الصادق صلی الله علیه و آله وسلم: «من سرّ مؤمناً فقد سرّنی ، ومن سرّنی فقد سرّ رسول اللّه ، ومن سرّ رسول اللّه فقد سرّ اللّه ، ومن سرّ اللّه أدخله الجنّة»: فقه الرضا ص 374.

است».(1)

از امروز به بعد بدانید که با لبخندی شیرین و یا کمک کردن به برادر مؤن، می توانید مولای خود حضرت علی(علیه السلام) و دیگر ائمه اطهار(علیهم السلام) را شاد سازید.

آن لحظه که شادی به قلب همسر، فرزند و دوست با ایمانتان می نشانید بدانید که همان لحظه، این شادی بر قلب نازنین رسول خدا و ائمه اطهار(علیهم السلام) هم می رسد.

و شما خود می دانید که هیچ چیز در این دنیا به اندازه شاد نمودن دل آن عزیزان ارزش ندارد.

اگر می خواهید امام زمان(علیه السلام) را شادمان سازید، از همین امروز تصمیم بگیرید با مردم با روی باز و لبخند روبرو شوید، چرا که آن حضرت به همه شیعیان خود علاقه و محبّت دارد، چطور شما فرزند خودتان را دوست دارید؟ آیا شادابی فرزندتان شما را شاد نمی کند؟

اگر ببینید که همه مردم، احترام فرزند شما را می گیرند و به روی او لبخند می زنند آیا خوشحال نمی شوید؟

خوب، امام زمان(علیه السلام) هم پدر معنوی جامعه شیعه می باشد و همه ما چون فرزندانی برای آن حضرت هستیم، آری، هر پدری فرزندان خود را دوست دارد؟

اکنون که شما با شیعیان مولایتان با روی باز و شادمانی برخورد می کنید و می کوشید به همه آنها لبخندی زیبا هدیه کنید، باعث می شوید که امام زمان(علیه السلام) خوشحال شود و به وجود شما افتخار کند.

ص: 29


1- 13. عن أبی عبد اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قال: «لا یری أحدکم إذا أدخل علی مؤن سروراً أنّه علیه أدخله فقط ، بل واللّه علینا، بل واللّه علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم»: الکافی ج 2 ص 189، وسائل الشیعة ج 16 ص 350، بحار الأنوار ج 71 ص 290.

خواننده محترم، حال که سخن به اینجا رسید من از شما سؤالی دارم:

آیا می خواهید به روی خدا لبخند بزنید؟

حتماً از سخن من تعجب می کنید، آخر چگونه می شود به روی خدا لبخند زد؟

پیامبر در حدیثی فرمود: «آگاه باشید هر کس برادر مؤن خود را احترام کند، خدا را احترام نموده است».

آری، هنگامی که با برادر خود روبرو می شوید و به روی او لبخند می زنید و با این کار از او احترام می گیرید بدانید که در واقع به روی خدا لبخند زده اید و احترام خالق خویش را گرفته اید.

ص: 30

قلب شیطان پر از غم شد

نمی دانم نام مرا شنیده اید یا نه؟

نام من، «اسحاق بن عمار» است که یکی از یاران امام صادق(علیه السلام) می باشم.

من در شهر کوفه زندگی می کردم و مردم مرا به عنوان یکی از ثروتمندان شیعه می شناختند و برای همین، افراد فقیر (که معمولاً شیعه بودند) به منزل من می آمدند و من هم به آنها کمک می کردم.

کم کم مراجعه مردم به خانه من زیاد و منزلم حسابی شلوغ شد.

رفت و آمد مردم به خانه من، برای حکومت وقت، خوشایند نبود زیرا هر گونه فعالیت شیعیان تحت کنترل بود و از رفت و آمد زیاد به خانه شیعیان سرشناس، وحشت داشتند.

برای همین بود که من در خانه خود را بستم و دیگر کسی را به خانه ام راه نمی دادم.

این جریان گذشت تا موقع حج فرا رسید و من برای انجام مراسم با شکوه

ص: 31

حج، به سوی سرزمین حجاز حرکت کردم.

چون به مدینه رسیدم تصمیم گرفتم به دیدار امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شوم.

برای همین به سوی خانه آن حضرت حرکت کرده و وارد خانه شدم و خدمت امام سلام عرضه داشتم.

ولی امام صادق(علیه السلام) جواب سلام من را با سردی دادند، مثل اینکه از من ناراحت بودند.

من از رفتار امام خویش متعجب شدم و به آن حضرت عرضه داشتم: «ای آقای من، چه چیز باعث شده است که شما از من ناراحت باشید؟».

امام صادق(علیه السلام) در پاسخ من فرمود: «چرا درب خانه خود را به روی شیعیان من بستی و دیگر آنها را به خانه ات راه ندادی؟».

من عرضه داشتم: «فدایت شوم، من از مشهور شدن هراس داشتم، می ترسیدم که گرفتار مأموران حکومتی شوم».

امام رو به من کردند و فرمودند: «مگر نمی دانی هنگامی که دو مؤن با هم برخورد می کنند و با یکدیگر دست می دهند خداوند صد رحمت میان انگشتان آنها نازل می کند، نود و نه رحمت از آن صد رحمت را برای کسی می دهد که با علاقه بیشتری به برادر خود دست می دهد».(1)

آن حضرت در سخن دیگری به من فرمودند: «ای اسحاق، تا آنجا که می توانی به دوستان و شیعیان من نیکی بنما ! هر گاه مؤنی به برادر مؤن خود نیکی کند و او را یاری نماید قلب شیطان را مملوّ از

ص: 32


1- 14. عن إسحاق بن عمّار قال: «لمّا کثر مالی أجلست علی بابی بوّاباً؛ یرد عنّی فقراء الشیعة، فخرجت إلی مکّة فی تلک السنة فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السلام ، فسلّمت علیه فردّ علیّ بوجه قاطب مزور، فقلت له: جُعلت فداک، ما الذی غیّرک لی حالی عندک؟ قال: الذی غیّرک للمؤمنین، قلت: جُعلت فداک، واللّه إنّی لأعلم أنّهم علی دین اللّه ، ولکن خشیت الشهرة علی نفسی، قال: یا إسحاق ، أما علمت أنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أنزل اللّه عزّ وجلّ بینهما مئة رحمة؟...»: مستدرک الوسائل ج 9 ص 67، بحار الأنوار ج 5 ص 323، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 581، مستدرک الوسائل ج 2 ص 709، مستدرک الوسائل ج 2133.

غم و اندوه می کند».(1)

به هر حال امام صادق(علیه السلام) آن قدر در عظمت و مقام مؤن برای من سخن گفت که من از کرده خود پشیمان شدم و تصمیم گرفتم چون به کوفه بازگشتم درب خانه خود را به روی همه شیعیان باز بگذارم.

خواننده محترم !

شیطان دشمن سعادت و کمال ما می باشد و برای همین تلاش می کند تا هر طور که بتواند مانع خوشبختی ما شود.

بنابراین ما باید تلاش کنیم تا به وسوسه های او گوش فرا نداده و با او به مبارزه بپردازیم، بیایید با همین لبخند زدنمان به روی مردم، غم و اندوه را به قلب شیطان وارد کنیم.

وقتی که شما در برخورد با مردم، لبخند می زنید، در واقع باعث می شوید تا دیگران به زندگی دلگرم شوند و نگاه بهتری به دنیا داشته باشند.

لبخند صمیمی شما می تواند چون نور خورشید، یخ های بی تفاوتی را آب کند و باعث شود تا مهر و صمیمیت میان مردم دیندار بیشتر شود.

شیطان از این ناراحت می شود که ببیند اهل دین بیش از همه به یکدیگر عشق می ورزند و یکدیگر را دوست دارند و همدیگررا یاری می کنند.

لبخند، قدم اول برای ایجاد یک رابطه صمیمی می باشد. اگر همه مردم جامعه در همه دیدارهای خود لبخند به لب داشته باشند، گامی بسیار بلند برای ایجاد صمیمیت در جامعه برداشته می شود و شیطان هم از همین امر، ناراحت می شود.

ص: 33


1- 15. عن إسحاق بن عمّار قال: قال أبو عبد اللّه علیه السلام: «أحسن یا إسحاق إلی أولیائی ما استطعت ، فما أحسن مؤن إلی مؤن ولا أعانه ، إلاّ خمش وجه إبلیس وقرح قلبه»: الکافی ج 2 ص 207، وسائل الشیعة ج 16 ص 377، بحار الأنوار ج 71 ص 301.

غمم از من، شادیم از تو !

حدود یک ماه بود که از خانواده خود دور بودم و حسابی دلم برای خانواده تنگ شده بود.

درست بود که من مهمان خانه خدا بودم و برای دومین بار به سفر حج آمده بودم اما به هر حال، دیگر دلتنگ خانواده خود شده بودم به خصوص که دلم برای شیرین زبانی فرزند خردسالم، علیرضا، خیلی تنگ شده بود.

روزهای آخر سفر بود و ما کم کم برای بازگشت به وطن آماده می شدیم.

قرار بود یکی از دوستان من به دیدنم بیاید و من در اتاق هتل منتظر آمدن او بودم.

در این هنگام گوشی تلفن همراه من زنگ خورد و این صدای پسرم علیرضا بود که از دوری من بی تابی می کرد و صدای گریه اش بلند شده بود.

به هر حال با شنیدن صدای او دلتنگی من چند برابر شد.

بعد از لحظاتی در اتاق زده شد، من از جایم بلند شدم و در را باز کردم، دوستم

ص: 34

بود که به دیدن من آمده بود.

او را به داخل اتاق دعوت کردم و در کنار او نشستم، از شما چه پنهان که دلتنگی من دست خودم نبود و چهره من در آن لحظه، بسیار اندوهناک شده بود.

اینجا بود که دوستم رو به من کرد و گفت: «درست است دلتنگ شده ای، اما نباید این غم خود را در چهره خود نشان دهی بلکه باید غم خود را در دل خود نگه داری».

بعد او حدیثی از حضرت علی(علیه السلام) برایم خواند که آن حضرت می فرمایند: «مؤن، شادی خود را در چهره خود نشان می دهد و غم خود را در دل خود نگه می دارد».(1)

گویا این حدیث زیبا را برای اولین بار می شنیدم، برای همین پیرامون آن خیلی فکر کردم.

آری، هر کسی در زندگی خود ممکن است غم و اندوهی داشته باشد اما شخص مسلمان وظیفه دارد غم و اندوه خود را در دل خود قرار دهد و آن را در چهره خود نشان ندهد، زیرا این کار باعث می شود اطرافیان او هم ناراحت شوند.

از آن روز تصمیم گرفتم در همه جا و همه شرایط، غم و اندوه خود را برای خودم نگه دارم (و در دل خود پنهان کنم) و شادی و شادمانی خود را بر چهره خود نمودار سازم و آن را با اطرافیان خود تقسیم کنم.

وقتی از سفر برگشتم در مورد این موضوع بیشتر مطالعه کردم و فهمیدم که

ص: 35


1- 16. عن أمیر المؤمنین علیه السلام: «المؤمن بشره فی وجهه وحزنه فی قلبه»: نهج البلاغة ج 4 ص 78، عیون الحکم والمواعظ ص 150 مع اختلافٍ یسیر، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ج 19 ص 245.

خداوند متعال کسی را که هنگام برخورد با برادران دینی خود اخم کند، دشمن می دارد.(1)

آیا فکر کرده اید که چرا خداوند این قدر از این که ما قیافه اخمو داشته باشیم بدش می آید؟

خداوند می خواهد جامعه مسلمانان، جامعه ای با نشاط و شاداب باشد به طوری که هر کسی را نگاه کنی لبخند به لب داشته باشد.

اگر همه ما به این دستور الهی عمل می کردیم سطح روابط اجتماعی در جامعه ما در حدّ بسیار بالایی قرار می گرفت و همواره محبّت و صمیمیت در جامعه موج می زد.

ص: 36


1- 17. کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یقول: «إنّ اللّه یبغض المعبس فی وجه إخوانه»: کنز العمّال ج 4413، الجامع الصغیر ج 1 ص 283 مع اختلافٍ یسیر، کشف الخفاء ج 1 ص 248.

با لبخند می توانید زندگی خود را بیمه کنید

امروزه زندگی ما با خطرات و بلاهای زیادی روبرو است و برای همین باید راهی پیدا کنیم تا خود را در مقابل بلاها بیمه سازیم.

بیمه کردن ماشین و یا خانه، کار پسندیده و لازمی است ولی این بیمه ها بعد از این که حادثه ای پیش آمد به کار ما می آید و می تواند مقداری از شدت سختی های پیش آمده بکاهد.

سخن من در این است که چگونه از پیش آمدن بلا جلوگیری کنیم؟

در مجموعه سخنان اهل بیت(علیهم السلام)، بهترین راه برای جلوگیری از بلا، صدقه دادن می باشد.

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «روز خود را با صدقه آغاز کنید و هر کس در اول روز، صدقه بدهد خداوند بلاهای آن روز را از او دور می کند».(1)

قبل از این برای شما، سخنی از رسول خدا نقل کردم که آن حضرت،

ص: 37


1- 18. عن أبی عبد اللّه علیه السلام: «باکروا بالصدقة ، فإنّ البلایا لاتتخطّاها، ومن تصدّق بصدقة أوّل النهار ، دفع اللّه عنه شرّ ما ینزل من السماء فی ذلک الیوم...»: کتاب من لا یحضره الفقیه ج 672، وسائل الشیعة ج 9 ص 371. عن أمیر المؤمنین علیه السلام عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم: «باکروا بالصدقة ، فمن باکر بها لم یتخطّاه الدعاء»: عیون أخبار الرضا ج 1 ص 67. عن أنس قال: «باکروا بالصدقة ، فإنّ البلاء لایتخطّی الصدقة»: السنن الکبری ج 4 ص 189، الجامع الصغیر ج 1 ص 482.

لبخند را به عنوان یکی از صدقه های مهم ذکر نموده بود.

امام باقر(علیه السلام) فرمودند: «کار نیک و صدقه، فقر را از بین می برد و عمر را زیاد می کند و هفتاد نوع مرگ بد را از انسان دور می کند».(1)

منظور از مرگ بد، مرگ های ناگهانی مثل تصادف می باشد و صدقه دادن می تواند این نوع مرگ ها را از ما دور کند.

پیامبر اسلام در سخن دیگری به این نکته اشاره می کند که صدقه هفتاد نوع بلا را از انسان دور می کند.

پس از همین امروز تصمیم بگیرید همانطور که به بیچارگان و فقرا کمک می کنید، صدقه لبخند را هم در برنامه خود قرار دهید.

همیشه سعی کنید با هر کسی که روبرو می شوید لبخند خود را به او هدیه کنید.

بدانید که همین لبخند زدن می تواند بلاهای زیادی را از شما دور ساخته و رحمت و بخشش خداوند را ارزانی تان کند.

بیایید تصمیم بگیریم که روز خود را با صدقه آغاز کنیم و هنگامی که وارد جامعه شدیم به هر کس که برخورد می کنیم از صمیم دل لبخند بزنیم.

خوب من !

اگر همین دستور ساده را عمل کنیم دیگر خانواده ما از بلای بی تفاوتی و کمبود محبّت نجات پیدا می کند.

حتماً می دانید که یکی از علت های اساسی انحراف دختران و پسران جامعه

ص: 38


1- 19. عن أبی جعفر علیه السلام: «البرّ والصدقة ینفیان الفقر ویزیدان فی العمر ویدفعان عن صاحبهما سبعین میتة السوء»: الکافی ج 4 ص 2، الخصال ص 48، ثواب الأعمال ص 141، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 66، وسائل الشیعة ج 9 ص 52. عن أبی عبد اللّه علیه السلام: «صدقة العلانیة تدفع سبعین نوعاً من أنواع البلاء...»: ثواب الأعمال ص 143.

ما، این است که در محیط خانه به آنها محبّت نمی شود.

چقدر جوانان را می شناسم که در حسرت یک لبخند دلنشین پدر و مادر خویش هستند !

پدر دلسوز، مادر مهربان !

با شما هستم، باور کنید لبخند پر مهر شما که از صمیم قلب باشد جوان شما را تحت تأثیر قرار می دهد و او را به محیط خانه دلگرم می کند.

همه ما باید تلاش کنیم تا در جامعه خویش، روحیه نشاط و شادمانی را رشد دهیم که این خود عبادتی بس بزرگ است.

ص: 39

تبسّم های رسول خدا

اشاره

پیامبر همواره لبخند به لب داشت و همه یاران آن حضرت هرگاه با آن حضرت روبرو می شدند مجذوب تبسّم زیبایی می شدند که به چهره پیامبر نقش بسته بود.

وقتی آن حضرت می خواستند سخن و مطلبی را برای مردم بگویند لبخند می زدند و هیچ گاه دیده نشد که پیامبر لب به سخن بگشایند و لبخند به لب نداشته باشند.

این یک درس بسیار بزرگ برای همه ما می باشد که اگر می خواهیم دیگران را راهنمایی کنیم باید مانند رسول خدا کلام خود را با روی باز و لبخند همراه کنیم.(1)

در تاریخ، مواردی از تبسّم آن پیامبر به صورت ویژه، نقل شده است که من در اینجا به بیان چهار تبّسم آن حضرت می پردازم:

ص: 40


1- 20. عن أبی الدرداء: «کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم إذا حدّث بحدیث تبسّم فی حدیثه»: مکارم الأخلاق ص 21، بحار الأنوار ج 16 ص 298، سنن النبی ص 121. عن أبی الدرداء: «ما رأیت أو ما سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یحدّث حدیثاً إلاّ تبسّم»: مسند أحمد ج 5 ص 198، تاریخ مدینة دمشق ج 47 ص 188.

تبسّم اول

یاران پیامبر گرد آن حضرت نشسته بودند و از سخنان ایشان کمال استفاده را می بردند.

در این میان، لحظاتی پیامبر به فکر فرو رفته و بعد از آن تبسّمی کردند.

یکی از یاران آن حضرت، این سؤال را مطرح نمود: «ای رسول خدا، چه شده است که شما این گونه تبسّم کردید؟».

حضرت در پاسخ فرمود: «تعجب می کنم از مؤنی که به بیماری و بلا گرفتار شده است و به خاطر گرفتار شدن به آن بلا بی تابی می کند.

اگر مؤن می دانست که خداوند در مقابل این گرفتاری و بلا، روز قیامت چقدر ثواب به او می دهد، هر آینه مؤن آرزو می کرد که تا آخر عمر به گرفتاری، مبتلا باشد».(1)

ص: 41


1- 21. عن ابن مسعود ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «إنّه تبسّم فقلت: ما لک یا رسول اللّه تبسّمت؟ فقال: عجبت من المؤمن وجزعه من السقم، ولو یعلم ما له فی السقم من الثواب لأحبّ ان لا یزال سقیماً حتّی یلقی ربّه عزّ وجلّ»: الأمالی للصدوق ص 590، التوحید للشیخ الصدوق ص 400، وسائل الشیعة ج 2 ص 402، بحار الأنوار ج 78 ص 206.

رسول خدا می خواهد در این کلام خود به ما یاد بدهد که لازم نیست تا همه چیز ما جور باشد و در زندگی هیچ مشکلی نداشته باشیم و آن وقت بتوانیم شاد زندگی کنیم، نه، بلکه می توانیم در اوج بیماری و گرفتاری و مشکلات نیز شاد باشیم.

مگر ما خداوند را عادل و حکیم نمی دانیم. این بلاها و گرفتاری هایی که برای ما پیش می آید همه از روی حکمت و مصلحتی است؛ البته به شرط اینکه خود ما باعث و مسبب آن نباشیم.

برای مثال اگر ما همه تلاش خود را برای سلامتی نمودیم اما باز هم به بیماری گرفتار شدیم، دو راه پیش روی خود داریم: اوّل اینکه غم و غصه به دل راه دهیم و با بی تابی کردن، زندگی را برخود و اطرافیان خود تلخ کنیم؛ راه دوم اینکه زاویه دید خود را عوض کنیم و باور کنیم که این بیماری ما از روی حکمت و مصلحتی است و به خیر و صلاح ما می باشد در این هنگام است که قلب خود را به سوی شادی باز کرده و لبخندی زیبا بر لبهای خود می نشانیم.

آری، ما باید چشمهایمان را بشوییم و گونه دیگر به زندگی خود نگاه کنیم و با آن نگاه تازه است که هر کس ما را ببیند گل لبخند در چهره ما خواهد یافت.

ص: 42

تبسّم دوم

خیلی از ثروتمندان و بزرگان مدینه به خواستگاری حضرت زهرا(س) رفته بودند ولی پیامبر به همه آنها جواب منفی داده بود.

پیامبر به مردم گفته بود که ازدواج دخترم فاطمه را به خدای خویش واگذار کرده ام و منتظر تصمیم او هستم.

همه مردم مدینه در این فکر بودند که سرانجام چه کسی افتخار همسری حضرت زهرا(س) را پیدا می کند.

هنوز حضرت علی(علیه السلام) به خواستگاری حضرت زهرا(س) نرفته بود.

مردم کوچه و بازار می گفتند که چون دست حضرت علی(علیه السلام) از مال دنیا کوتاه است، به این امر اقدام نمی کند.

آری، ثروتمندان بزرگ از انصار و مهاجرین خواهان ازدواج با حضرت

ص: 43

فاطمه(س) شده بودند و در این میان، وضع مالی حضرت علی(علیه السلام) از همه آنها پایین تر بود.

سرانجام یک روز حضرت علی(علیه السلام) تصمیم گرفت تا نزد پیامبر برود و از دختر ایشان خواستگاری کند.

رسول خدا در منزل همسر خود أُمّ سَلَمه بود، حضرت علی(علیه السلام) خود را به آنجا رساند و در زد.

أمّ سلمه در حضور پیامبر بود، پیامبر به او فرمودند: «ام سلمه، برخیز و در خانه را باز کن، کسی پشت در است که من او را بیش از همه مردم دوست دارم، محبوب خدا، برادرم علی به دیدنم آمده است».

حضرت علی(علیه السلام) وارد خانه شد و حضور پیامبر سلام عرضه داشت و پیامبر جواب او را داد و او در مقابل پیامبر نشست.

اما حضرت علی(علیه السلام) در حضور پیامبر سر به زیر انداخته بود، گویا او خجالت می کشید که خواسته خود را بیان کند.

أمّ سلمه می گوید که من مدتی به این منظره نگاه می کردم و می دیدم که حضرت علی(علیه السلام) خجالت می کشد حرف دل خود را بزند.

رسول خدا نگاهی به صورت حضرت علی(علیه السلام) کرده و فرمودند: «یا علی ! من فکر می کنم که تو برای انجام کاری نزد من آمده ای، پس حاجت خود را بگو که هر چه بخواهی من قبول می کنم».

حتماً پیامبر از خواسته او خبر داشت.

حضرت علی(علیه السلام)شروع به سخن گفتن کرد:

ص: 44

«پدر و مادرم به فدای شما باد، ای رسول خدا ! من کودک بودم که از پدر و مادر خویش جدا شده و نزد تو آمدم و تو برایم از پدر و مادر بهتر بودی، مرا تربیت نموده، بزرگ کردی و در حق من محبّت زیادی نمودی.

ای رسول خدا، تو تنها سرمایه من در دنیا و آخرت هستی ! ای رسول خدا، من دوست دارم که برای خود همسری داشته باشم که مایه آرامش من باشد، من آمده ام تا دخترتان فاطمه را خواستگاری کنم».

به چهره پیامبر نگاه کن که چگونه غرق شادی و سرور شده است !

این زیباترین لبخندی است که تاکنون بر این چهره نورانی نقش بسته است.

آری، پیامبر با لبخندی زیبا، موافقت خویش را با این ازدواج مبارک اعلام فرمود.(1)

ص: 45


1- 22. عن أُمّ سلمة وسلمان الفارسی وعلیّ بن أبی طالب علیه السلام ، وکلّ قالوا: «إنّه لمّا أدرکت فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم مدرک النساء، خطبها أکابر قریش من أهل الفضل والسابقة فی الإسلام والشرف والمال، وکان کلّما ذکرها رجل من قریش لرسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، أعرض عنه رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم بوجهه، حتّی کان الرجل منهم یظنّ فی نفسه أنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلمساخط علیه أو قد نزل علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فیه وحی من السماء... ثمّ إنّ علیّ بن أبی طالب علیه السلام حلّ عن ناضحة وأقبل یقوده إلی منزله ، فشدّه فیه ولبس نعله، وأقبل إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلمفکان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فی منزل زوجته أُمّ سلمة ابنة أبی أُمیّة بن المغیرة المخزومی، فدقّ علی علیه السلام الباب فقالت أُمّ سلمة: من فی الباب؟ فقال لها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم من قبل أن یقول علیّ: أنا علیّ: قومی یا أُمّ سلمة فافتحی له الباب ومریه بالدخول، فهذا رجل یحبّه اللّه ورسوله ویحبّهما ، فقالت أُمّ سلمة: فداک أبی وأُمّی ، ومن هذا الذی تذکر فیه هذا وأنت لم تره؟ فقال: مه یا أُمّ سلمة ، فهذا رجل لیس بالخرق ولا بالنزق، هذا أخی وابن عمّی وأحبّ الخلق إلیّ... ثمّ إنّه دخل علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فقال: السلام علیک یا رسول اللّه ورحمة اللّه وبرکاته، فقال له النبی صلی الله علیه و آله وسلم: وعلیک السلام یا أبا الحسن ، اجلس، قالت أُمّ سلمة: فجلس علی بن أبی طالب بین یدی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وجعل ینظر إلی الأرض کأنّه قصد لحاجة وهو یستحی أن یبدیها ، فهو مطرق إلی الأرض حیاءً من رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فقالت أُمّ سلمة: فکأنّ النبی صلی الله علیه و آله وسلم علم ما فی نفس علی علیه السلام فقال له: یا أبا الحسن إنّی أری أنّک أتیت لحاجة؟ فقل ما حاجتک؟ وابد ما فی نفسک، فکلّ حاجة لک عندی مقضیة. قال علی علیه السلام: فقلت: فداک أبی وأُمّی ، إنّک لتعلم أنّک أخذتنی من عمّک أبی طالب ومن فاطمة بنت أسد وأنا صبی لا عقل لی، فغذّیتنی بغذائک، وأدّبتنی بأدبک ، فکنت لی أفضل من أبی طالب ومن فاطمة بنت أسد فی البرّ والشفقة، وإنّ اللّه تعالی هدانی بک... وإنّک واللّه یا رسول اللّه ذخری وذخیرتی فی الدنیا والآخرة، یا رسول اللّه فقد أحببت مع ما شدّ اللّه من عضدی بک، أن یکون لی بیت وأن تکون لی زوجة أسکن إلیها، وقد أتیتک خاطباً راغباً أخطب إلیک ابنتک فاطمة، فهل أنت مزوّجی یا رسول اللّه؟ قالت أُمّ سلمة: فرأیت وجه رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یتهلّل فرحاً وسروراً ، ثمّ تبسّم فی وجه علی صلی الله علیه و آله وسلم... ولکنّی قد زوّجتک بالدرع ورضیت بها منک...»: کشف الغمّة ج 1 ص 363، بحار الأنوار ج 43 ص 124.

تبسّم سوم

خبری در مدینه به سرعت می پیچد که حضرت علی(علیه السلام)، می خواهد نخلستان خود را بفروشد.

فقرای مدینه که در شرایط سخت اقتصادی بودند خبر دار می شوند و خود را به حضرت علی(علیه السلام) می رسانند.

خریدار که یکی از تجار مدینه است نخلستان را می پسندد و آن را به مبلغ دوازده هزار درهم خریداری می کند.

وقتی حضرت علی(علیه السلام) پولها را دریافت می کند، به افراد فقیری که دور او جمع شده بودند نگاه می کند و قبل از اینکه آنها حرفی بزنند و تقاضایی بکنند به هر کدام از آنها مقداری از آن درهم ها را می دهد.

اگر خوب نگاه کنی می بینی که حضرت علی(علیه السلام)، تمام درهم ها را به فقرا داده

ص: 46

و اکنون با دست خالی به خانه می رود و چون وارد خانه می شود می بیند که در خانه هم هیچ غذایی نیست !

رسول خدا خبر دار می شود که حضرت علی(علیه السلام) همه پول آن نخلستان را به فقرای مدینه انفاق کرده است برای همین او هفت درهم برای حضرت علی(علیه السلام) می فرستد.

حضرت علی(علیه السلام) برای خرید غذا به سوی بازار مدینه حرکت می کند.

در بازار شخصی را می بیند که می گوید: کیست که به من مقداری پول قرض دهد؟

بخشش حضرت علی(علیه السلام) آنقدر زیاد است که آن هفت درهم را به آن مرد می دهد.

اکنون حضرت علی(علیه السلام)، در بازار ایستاده است در حالی که هیچ درهمی نزد او باقی نمانده است.

آنجا را نگاه کن، یک نفر در حالی که افسار شتری در دست دارد به این سو می آید.

آیا شما او را می شناسید؟ من که تا به حال او را ندیده ام، او سلام کرده و می گوید:

- یا علی، آیا این شتر را از من خریداری می کنی؟

- من پول برای خریداری آن ندارم.

- پول آن را هر وقت داشتی به من بده.

- قیمت آن چند؟

ص: 47

- صد درهم.

معامله انجام می گیرد و حضرت، شتر را تحویل می گیرد، و آن مرد عرب می رود.

صدایی به گوش می رسد: «ای علی، این شتر را می فروشی؟»

این صدای کیست که به گوش می رسد؟

عرب دیگری است که به دنبال شتر مناسبی می گردد تا با آن به سفر برود و ظاهراً این شتر را پسندیده است.

- آن را چند می فروشی؟

- من آن را صد درهم خریداری کرده ام.

- من این شتررا صد و هفتاد درهم از شما خریداری می کنم.

معامله صورت می گیرد و حضرت علی(علیه السلام) پول را تحویل می گیرد و شتر را تحویل می دهد.

اکنون حضرت علی(علیه السلام) در بازار مدینه به دنبال آن مردی می گردد که لحظاتی قبل شتر را از او خریداری کرده بود تا بدهکاری خود را به او بدهد، اما هر چه می گردد او را پیدا نمی کند.

خدایا آن مرد کجا رفته است !

آنجا را نگاه کن !

رسول خدا در گوشه ای ایستاده است و دارد به حضرت علی(علیه السلام) نگاه می کند و لبخند می زند.

شاید تعجب کنی که چرا پیامبر در این موقعیت، لبخند می زند.

ص: 48

این یکی از لبخندهای زیبای پیامبر است که در تاریخ ثبت شده است و حتما حکمتی دارد.

آیا شما راز لبخند پیامبر را می دانید؟

علی(علیه السلام) نگاهش به پیامبر می افتد که به او تبسّم می زند، علی(علیه السلام) جلو می آید و عرض ادب و سلام می کند.

- ای علی، تو به دنبال آن مردی می گردی که شتر را به تو فروخت؟

- آری، پدر و مادرم به فدای شما باد.

- ای علی، آن کسی که شتر را به تو فروخت جبرئیل بود و آن کس که شتر را از تو خرید میکائیل بود و آن شتر هم از شترهای بهشتی بود و آن درهم ها نیز از طرف خدا بود.(1)

ص: 49


1- 23. عن خالد بن ربعی، قال فی حدیثٍ طویل أخذنا منه موضع الحاجة: «... أعرض الحدیقة التی غرسها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم لی علی التجّار، قال: فدخل سلمان إلی السوق، وعرض الحدیقة فباعها باثنی عشر ألف درهم... والدراهم مصبوبة بین یدیه، حتّی اجتمع إلیه أصحابه، فقبض قبضة قبضة، وجعل یعطی رجلاً رجلاً، حتّی لم یبق معه درهم واحد... فما لبث أن أتی أبی صلی الله علیه و آله وسلم ومعه سبعة دراهم سود هجریة ، ثمّ قال: یا حسن، قم معی فأتیا السوق، فإذا هما برجل واقف وهو یقول: من یقرض الملی الوفی؟ قال: یا بنی، تعطیه... فمضی علی علیه السلام فلقیه أعرابی ومعه ناقة، فقال: یا علیّ، اشتر منّی هذه الناقة، قال: لیس معی ثمنها، قال: فإنّی أنظرک به إلی القبض، قال: بکم یا أعرابی؟ قال: بمئة درهم، قال علی علیه السلامخذها یا حسن، فأخذها، فمضی علی علیه السلام، فلقیه أعرابی آخر، المثال واحد والثیاب مختلفة، فقال: یا علی، تبیع الناقة؟... فلک سبعون ومئة درهم، قال علی علیه السلام: خذ السبعین والمئة وسلّم الناقة، المئة للأعرابی الذی باعنا الناقة، والسبعون لنا نبتاع بها شیئاً... قال علی علیه السلام: فمضیت أطلب الأعرابی الذی ابتعت منه الناقة لأعطیه ثمنها، فرأیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم جالساً فی مکان لم أره فیه قبل ذلک ولا بعده علی قارعة الطریق، فلمّا نظر النبی صلی الله علیه و آله وسلم إلیّ تبسّم ضاحکاً حتّی بدت نواجذه، قال علی علیه السلام: أضحک اللّه سنّک وبشّرک بیومک، فقال: یا أبا الحسن، إنّک تطلب الأعرابی الذی باعک الناقة لتوفیه الثمن؟ فقلت: إی واللّه فداک أبی وأُمّی، فقال: یا أبا الحسن، الذی باعک الناقة جبرئیل، والذی اشتراها منک میکائیل، والناقة من نوق الجنّة، والدرهم من عند ربّ العالمین عزّ وجلّ...»: روضة الواعظین ص 123، مدینة المعاجز ج 1 ص 118.

تبسّم چهارم

یکی از زنان مدینه، غذایی را برای پیامبر آماده نمود و به منزل آن حضرت فرستاد (آن غذا مرغ بریان بود).

آن روز «اَنَس بن مالک»، در خانه پیامبر بود و چون موقع صرف غذا فرا رسید پیامبر سفره ای انداختند.

پیامبر نام خدا بر زبان جاری کرده و مشغول خوردن غذا شدند.

همین که یک لقمه از آن غذا خوردند دست های خود را به سوی آسمان گرفته و این چنین دعا کردند: «بار خدایا !

هر کس را بیشتر از همه دوست می داری، نزد من حاضر فرما تا این غذا را با من تناول کند».

ص: 50

أنس بن مالک می گوید: وقتی من دعای پیامبر را شنیدم آرزو کردم که یکی از فامیل های من مهمان پیامبر بشود تا ما هم یک فضیلتی برای فامیل خود داشته باشیم.

بعد از لحظاتی صدای درب خانه را شنیدم.

من به پشت درب خانه رفتم، دیدم حضرت علی(علیه السلام) است که به دیدار پیامبر آمده است، من به او گفتم که رسول خدا کار مهمی دارد، برای همین حضرت علی(علیه السلام) بازگشت و من هم در را بستم و خدمت پیامبر آمدم.

رسول خدا لقمه ای دیگر از آن غذا را به دهان گرفت و بعد از آن دوباره همان دعا را نمود.

دیگربار صدای درب خانه آمد، با خود گفتم که خدا کند این بار یکی از بستگان خودم پشت درب خانه باشد.

رفتم درب خانه را باز کردم دیدم که حضرت علی(علیه السلام) است، او را به خانه پیامبر راه ندادم و به او گفتم که پیامبر مشغول کار مهمی است، این بار هم او بازگشت و من هم خدمت پیامبر آمدم.

رسول خدا لقمه سوم از آن غذا به دهان مبارکش نهاد و همان دعا را نمود.

باز صدای درب خانه بلند شد، این بار حضرت علی(علیه السلام) با صدای بلند از پشت درب خانه، به پیامبر سلام کرد به گونه ای که پیامبر صدای او را شنید و او را شناخت.

ص: 51

رسول خدا(علیه السلام) به من فرمود: «ای انس، برخیز و در خانه را باز کن ».

من رفتم و درب خانه را باز کردم و حضرت علی(علیه السلام) وارد خانه شد.

چون نگاه پیامبر به چهره حضرت علی(علیه السلام) افتاد لبخندی زد !

این یکی از زیباترین لبخندهای رسول خدا می باشد که در تاریخ نقل شده است و علمای شیعه و سنی بر این فضیلت حضرت علی(علیه السلام) اتفاق دارند، آری، پیامبر با دیدن حضرت علی(علیه السلام) بسیار خوشحال شده و برای همین گل لبخند به صورتش نشسته است.

رسول خدا رو به حضرت علی(علیه السلام) کرد و فرمود: «من دعا کردم تا خداوند کسی را مهمان من کند که او را بیش از همگان دوست دارد، اکنون خدا را شکر می کنم که تو نزد من آمدی. یا علی، چه چیزی باعث شد که دیر آمدی؟».

حضرت علی(علیه السلام) عرضه داشت: «ای رسول خدا، هر بار که من درب خانه را زدم انس مرا به خانه شما راه نداد».

پیامبر رو به من کرد و فرمود: «ای انس، چرا حضرت علی(علیه السلام) را به خانه راه ندادی؟».

من در پاسخ گفتم که دوست داشتم تا این فضیلت برای یکی از افراد فامیل من باشد.(1)

آنگاه حضرت علی(علیه السلام)، کنار پیامبر نشست و آن غذا را همراه پیامبر تناول نمود.

ص: 52


1- 24. عن أنس قال: «کان عند النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم طیر، فقال: اللّهمّ ائتنی بأحبّ خلقک إلیک یأکل معی هذا الطیر، فجاء علیّ بن أبی طالب فأکل معه. وعن أنس: قدّمت امرأة من الأنصار للنبیّ صلی الله علیه و آله وسلم طیراً، وأکل لقمة وقال: اللّهمّ ائتنی بأحبّ الخلق إلیک وإلیّ، فأتی علیّ فضرب الباب، فقلت: من أنت؟ قال: علیّ، فقلت له: إنّه صلی الله علیه و آله وسلم علی حاجة! ثمّ أکل لقمة وقال مثل ذلک، فضرب الباب علیّ، فقلت: من أنت؟ قال : علیّ، فقلت له: إنّه علی حاجة، ثمّ أکل لقمة وقال مثل الأولی، فضرب علیّ، فقلت: من أنت؟ قال: علیّ، قلت: إنّ رسول اللّه علی حاجة، ثمّ أکل لقمة وقال مثل ذلک. قال: ثمّ ضرب علیّ ورفع صوته فقال صلی الله علیه و آله وسلم: یا أنس افتح الباب، قال: فدخل علیّ ، فلمّا رآه تبسّم وقال لعلیّ: الحمد للّه الذی جعلک، فإنّی أدعو فی کلّ لقمة أن یأتینی اللّه بأحبّ الخلق إلیه وإلیّ ، فکنت أنت، قال علیّ: والذی بعثک ، إنّی ضربت الباب ثلاث مرّات ویردّنی أنس، فقال صلی الله علیه و آله وسلم: لم رددته؟ قلت: کنت أحبّ أن یأکل معک رجل من الأنصار، فتبسّم صلی الله علیه و آله وسلم وقال: لا یلام الرجل علی حبّ قومه»: ینابیع المودّة ج 2 ص 150، وذُکر هذا الحدیث المشهور ب الطائر المشوی مع اختصار فی: تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 150، سنن الترمذی ج 5 ص 300، المستدرک للحاکم ج 3 ص 130.

خواننده محترم، این چهار داستانی بود که در آنها لبخند زیبای رسول خدا به تصویر کشیده شده بود.

اکنون به بحث در مورد آثار و فایده های لبخند می پردازیم.

ص: 53

ارتباط لبخند با سیستم عصبی مغز

آیا می دانید که حالات چهره شما، می تواند نقش مهمی در احساسات و عواطف شما داشته باشد؟

شواهد علمی زیادی وجود دارد که ثابت می کند اگر شما در چهره خود حالت لبخند ایجاد کنید بعد از مدتی، احساس شادی در روان شما ایجاد خواهد شد و به عکس، اگر در چهره خود حالت غم ایجاد کنید دیری نمی پاید که احساس غم و ناراحتی وجود شما را فرا می گیرد.(1)

«وینبوم» که یکی از فیزیولوژیست های مشهور جهان است اعتقاد دارد که هرگاه ما به چهره خود، حالتهای مختلفی (از لبخند، غم، ترس و...) بدهیم در مغز ما هورمون های خاصی ترشّح می شود و هر کدام از آن هورمون ها می تواند اثر خاصی بر جسم ما بگذارد.

عضله های صورت انسان که برای لبخند زدن یا نشان دادن خشم به کار گرفته می شوند، با سیستم عصبی که در مغز وجود دارند، در ارتباط هستند.

ص: 54


1- 25. کلید طلایی ارتباطات ص 184.

هنگامی که پیام های عضله های صورت، توسط سیستم عصبی دریافت می شوند این سیستم عصبی به ترشّح هورمون های مختلفی می پردازد؛ برای مثال لبخند زدن باعث ترشّح هورمون های مثبت در بدن می شود.

دانشمندان آمریکایی که در زمینه لبخند تحقیق می کردند به این نتیجه رسیدند که هنگام لبخند زدن، تغییراتی در سیستم های بدن به وجود می آید که برای سلامتی ما بسیار مفید می باشند.(1)

آنها به این نکته تأکید کرده اند که لبخند زدن (بیش از آنکه یک حالت اجتماعی دلپذیر باشد)، نقش بسیار بزرگی در سلامتی ما دارد و مانع مبتلا شدن ما به بیماری های مختلف می شود.

امروزه این نظریه که بسیاری از بیماری ها بر اثر احساساتی مثل ترس و نفرت، پیشرفت می کند، مورد قبول پزشکان قرار گرفته است.

هنگامی که هورمون های ناشی از فشار روانی به طور دائم و به مقدار زیاد در بدن ما تولید شود، سیستم دفاعی بدن ما نمی تواند وظیفه خود را به خوبی انجام دهد و زمینه مبتلا شدن به انواع بیماری ها فراهم می آید.

امروزه ثابت شده است که افراد شاد، بسیار کمتر از افرادی که دائماً نگران هستند، بیمار می شوند و کسانی که می توانند در هر شرایطی لبخند به لب داشته باشند به خودشان کمک بزرگی می کنند و آرامش و آسودگی خاطر را برای خود فراهم می کنند.

آیا تا به حال فکر کرده اید که چرا همیشه لبخند زدن با شادی و نشاط همراه است؟

ص: 55


1- 26. لبخند درمانی ص 10.

وینبوم (محقق فرانسوی)، در تحقیقات خود به این سؤال جواب داده است. او می گوید: «لبخند، باعث افزایش جریان خون در مغز می شود و همین امر موجب سرخوشی و سلامتی ما می شود و عملکردهای خلاقانه مغز ما را فعال می کند. در حالی که افسرده حالی و چهره افسرده، باعث کاهش جریان خون به مغز می گردد و در دراز مدت به سلامتی بدن ما آسیب می رساند. بنابراین افرادی که همواره با حالتی افسرده و غمگین در جامعه ظاهر می شوند خودشان باعث آن می شوند تا جریان خون به مغزشان، دچار کاهش شود و این به معنی آن است که مغز آنها به اندازه کافی تغذیه نشده و کارکرد مطلوبی نخواهد داشت».(1)

من فکر می کنم دیگر برای شما واضح و روشن شد که اگر در دستورات اسلامی لبخند به عنوان صدقه معرفی شده (و می تواند روزی را زیاد کند، و هفتاد نوع بلا را از ما دور کند)، به چه علتی می باشد.

آری، وقتی شما همواره لبخند به لب داشته باشید، جریان خون کافی به مغز شما می رسد و این باعث می شود شما بتوانید بهتر فکر کنید و برای رونق کسب و کار خویش روشهای تازه ای را به کار گیرید و به این وسیله روزی شما زیاد شود.

اگر شما همواره لبخند به لب داشته باشید مغز سالمی خواهید داشت و معلوم است که اگر غذای کافی به مغز شما نرسد همه بدن شما دچار مشکل خواهد شد.

اکنون علم ثابت کرده است که قیافه اخمو داشتن موجب گرسنگی مغز

ص: 56


1- 27. همان، ص 87.

می شود و لبخند موجب سلامتی آن می گردد و به همین دلیل است که اگر ما همواره گل لبخند به چهره داشته باشیم از بسیاری از بیماری ها در أمان خواهیم بود.

محققان به این نتیجه رسیده اند که اگر افراد لبخند بزنند احساس شادی بیشتری می کنند و برای همین توصیه می کنند که بهتر است ما اوّل لبخند بزنیم و منتظر شادی باشیم نه اینکه منتظر بمانیم تا احساس شادی در ما بوجود آید و بعد لبخند بزنیم.(1)

ص: 57


1- 28. همان ص 88.

با لبخند می توانید دوست داشتنی تر جلوه کنید

به هر کجای دنیا که بروید، انسان ها برای نشان دادن خوشحالی خود از لبخند استفاده می کنند و این به آن معنی است که لبخند یک زبان بین المللی است.

لبخند مشخص ترین احساس انسان می باشد؛ به طوری که از فاصله چهل و پنج متری، می توانید یک لبخند را تشخیص دهید در حالی که شما برای تشخیص احساس تعجب، خشم و ترس باید به یک فرد بسیار نزدیک شوید.

امروزه مشخص شده است افرادی که به سادگی لبخند می زنند از سلامت روانی و جسمانی بیشتری برخوردار هستند.

«تامکینز» روان شناسی که در مورد چگونگی لبخند زدن تحقیقات زیادی انجام داده و معتقد است که انسان ها زمانی لبخند می زنند که از احساسات منفی مثل درد، فشار و ترس رها شده باشند.

به همین خاطر است که لبخند تا این اندازه می تواند مایه آرامش ما شود.آن

ص: 58

لحظه ای که لبخند می زنید احساس های منفی مثل ترس و غم در وجود شما از بین می رود.

بد نیست مطلبی هم در مورد لبخند کودکان بشنوید:

دکتر «برتون وایت» متخصص کودکان، در مورد لبخند نوزادان و کودکان مطالعاتی انجام داده است و به این نتیجه رسیده است که نوزادی که لبخند می زند در واقع می خواهد اطمینان پیدا کند که از طرف مقابل خود، پاسخ مثبتی دریافت خواهد کرد. کودک دوست دارد هر وقت که ممکن باشد لبخندی بزند و این لبخند یک مکانیزم قوی برای ادامه زندگی او می باشد و کمتر بزرگسالی است که مغلوب لبخند زیبای یک کودک نشود.

لبخند وسیله قدرتمندی است که کودک به وسیله آن از دریافت عشق و محبّت مادر خود، اطمینان پیدا می کند و به راستی که کودکان هنگام لبخند زیباتر و جذاب تر به نظر می رسند و همین به پدر و مادر کمک می کند تا کودک خود را دوست داشته باشند.

لبخند کودک، تنها پاداشی است که پدر و مادر برای تحمّل آن همه سختی دریافت می کنند؛ اما همین کافی است.

تحقیقات نشان می دهد کودکانی که با آمادگی بیشتر و به دفعات بیشتر لبخند می زنند، شانس بیشتری برای رسیدن به آینده بهتر دارند، آینده ای که در آن به صورت شخصی برون گرا و مؤثر برای جامعه خود شکوفا شوند.(1)

نکته دیگر این که وقتی ما می بینیم کودکان به این راحتی و به این سرعت، لبخند می زنند می توانیم به این نتیجه برسیم که حالت طبیعی ما انسان ها،

ص: 59


1- 29. همان ص 31.

شادی می باشد و غم و اندوه، یک حالت غیر طبیعی است و به همین دلیل است که غم و اندوه، انسان را بیمار می کند.

آیا تا به حال به این نکته فکر کرده اید که لبخند زدن، ساده ترین حالتی است که می توانیم به چهره خود بدهیم.

لبخند به راحتی به چهره ما می نشیند اما اگر بخواهیم غم و اندوه را به چهره خود بنشانیم باید عضلات چهره خود را منقبض کنیم و همین باعث می شود که دیگر به صورت جذاب به نظر نرسیم.

افرادی که زیاد لبخند می زنند در نظر دیگران، به صورت افرادی دوست داشتنی، مهربان و خونگرم جلوه می کنند که می توان به راحتی با آنها رابطه برقرار کرد.

اما افرادی که به سختی لبخند می زنند در نظر دیگران به صورت انسان هایی گوشه گیر، درون گرا و سرد جلوه می کنند.

انسان ها به طور غریزی جذب افرادی می شوند که زیاد لبخند می زنند برای همین اگر می خواهید دیگران را به سوی خود جذب کنید سعی کنید همواره لبخندی به لب داشته باشید.

حتماً این سخن را شنیده ای که می گویند: «بخند تا دنیا به تو بخندد». آری هنگامی که شما با لبخندی زیبا در جامعه ظاهر می شوید به تمام دنیا پیام عشق و محبّت ارسال می دارید و برای همین می توانید افراد با نشاط و پر انرژی را به سوی خود جذب کنید.

همیشه به یاد داشته باشید که توانایی لبخند زدن، هدیه ای است الهی که

ص: 60

فقط به ما انسان ها عنایت شده است و هیچ مخلوق دیگری در روی زمین از آن بهره مند نیست.

هدف خداوند از دادن این نعمت به ما این بوده است که ما انسان ها به راحتی بتوانیم به یکدیگر نزدیک شده و با یکدیگر دوست شویم.

ص: 61

لبخند همان اکسیر جوانی است

ما باید توجّه داشته باشیم که لبخندی که برای مسخره کردن دیگری باشد، نه تنها برای ما آرامش را به ارمغان نمی آورد بلکه باعث ناراحتی فرد دیگری شده و به همین دلیل بعد از مدتی انرژی منفی آن، گریبان گیر خود ما می شود و ما را دچار غم واندوه می کند.

همواره سعی کنید هنگام لبخند از صمیم قلب به طرف مقابل خود محبّت بورزید و بدانید فقط در این صورت است که می توانید در قلب او نفوذ کنید.

ما انسان ها به راحتی می توانیم لبخندی را که نشانه عشق و محبّت باشد از لبخندی که از روی اجبار باشد تشخیص دهیم.

شما باید تلاش کنید تا همه مردم را دوست داشته باشید و باور کنید که این یکی از بهترین راههای جذب رحمت الهی می باشد.

اکنون که عشق به همه مردم را در قلب خویش جای دادید می توانید لبخندی دلنشین هم به لب داشته باشید به گونه ای که هر کس شما را ببیند

ص: 62

مجذوب لبخندتان شود و به سوی شما کشیده شود و شما را در راه رسیدن به هدف و آرمان زیبایتان، یاری کند.

در روانشناسی لبخند، به این نکته تأکید می شود که ما باید از صمیم قلب احساس کنیم که نسبت به خود و دیگران وظیفه ای داریم و آن وظیفه همان لبخند زدن و شاد جلوه کردن است.

لبخند می تواند چرخ های زندگی اجتماعی ما را روغن کاری کند و جامعه ما را لذت بخش کند، شما تصور کنید که اگر در روابط اجتماعی ما لبخند وجود نداشته باشد چقدر روابط بین فردی ما با مشکل روبرو می شود.

لبخند، پیام آور دوستی و محبّت می باشد و باعث می شود که ما احساس بهتری نسبت به زندگی و جهان پیرامون خود داشته باشیم.

افرادی که همواره با چهره ای اخمو با دنیا برخورد می کنند، معمولاً در درون خود احساس وحشت می کنند و آنها در واقع، تنش های درونی و خجالت خود را در پشت چهره عبوس خود پنهان می کنند .

اما افرادی که در جامعه با لبخند ظاهر می شوند به این وسیله نشان می دهند که شخصیتی مهربان و اجتماعی و خوش قلب دارند.

شاید شما خیال کنید که با لبخند زدن، مردم شما را فردی غیر جدی بدانند اما باید بدانید این لبخند تغییراتی بسیار اساسی در جسم و روان شما به وجود می آورد که نمونه بارز آن شادمانی است و در این حالت تمام جسم شما تنظیم شده و ذهنتان شفاف تر می شود.

آیا شما سخنی در مورد اکسیر جوانی شنیده اید؟

ص: 63

اکنون بدانید که لبخند بهترین اکسیر جوانی است که بشر در اختیار دارد، چیزی که برای همه ما قابل دسترس است.

لبخند زدن باعث می شود تا شما جذاب تر، زنده تر و جوان تر به نظر بیایید.

به هر حال می توان در مورد فایده های لبخند زیاد سخن گفت، لبخند زدن می تواند فشار روانی بر شما را کاهش دهد و در واقع موجب گردد تا شما احساس خوشبختی و شادی کنید.

این نکته را هیچ گاه از یاد نبرید که لبخند، واقعیتی شیرین است و زندگی را به کام شما دلنشین می کند.

ص: 64

آیا از پیام های غیر کلامی استفاده می کنید

روان شناسان در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده اند که در ارتباط میان انسان ها 70% پیام ها با زبان بدن (حالات و نشانه های غیر کلامی) صورت می گیرد و فقط 30% پیام ها با سخن گفتن منتقل می شود.(1)

در مورد پیام های غیر کلامی، سخن بسیار گفته شده است و محققان در زمینه مقایسه پیام های کلامی و غیر کلامی، بررسی هایی انجام داده اند.

اگر دقّت کنید متوجّه می شوید که واکنش به پیام های غیر کلامی بسیار سریع تر از واکنش به پیام های کلامی است. وقتی طرف مقابل شما به روی شما تبسّم می زند یا به شما خیره می شود، در تفسیر و واکنش به این علامت ها درنگ نمی کنید؛ به بیان دیگر ما نیازی به فکر کردن برای درک این پیام های غیر کلامی نداریم.

اما در زمینه پیام های کلامی، ما نیاز به زمان بیشتری داریم تا منظور طرف مقابل را درک کنیم؛ چون فهم و درک یک پیام کلامی نیاز به فکر کردن

ص: 65


1- 30. زبان تن ص 5.

دارد.(1)

خلاصه آن که پیام های غیر کلامی در مقایسه با پیام های کلامی، کمتر مورد بازبینی آگاهانه قرار می گیرند؛ به این معنا که ما به سرعت می توانیم به مقصود و معنای این پیام ها پی ببریم.

جالب است بدانید که پیام های غیر کلامی از نظر فرهنگی، همگانی هستند و در هر زمان و مکانی به کار می آیند. وقتی شما با فردی روبرو می شوید که زبان او با زبان مادری شما فرق دارد و قادر به ایجاد ارتباط کلامی نیستید، می توانید با همین لبخند، صمیمیّت خود را به قلب او ارسال کنید.

از طرف دیگر در ارزیابی هایی که انجام شده این نکته روشن شده است که اثر پیام های غیر کلامی (مثل دست دادن، لبخند زدن و...) سه تا چهار برابر اثر پیام های کلامی می باشد.

یکی از مهمترین مهارتهای گفتگو با دیگران از ناحیه مهارت «زبان تن»، جلوه پیدا می کند و تحقیقات نشان داده است که «زبان تن» قبل از اینکه ما حرفی به زبان بیاوریم احساسات و نگرش های ما را به دیگران مخابره می کند.

اغلب کسانی که در گفتگو و ارتباط برقرار کردن با دیگران مشکل دارند، متوجّه نیستند که حالت بدن آنها، دلیل اصلی عدم موفقیت آنها در زمینه ارتباطات است.

ما همواره با نخستین علامت ها و اشاره هایی که به مخاطبان خود ارسال می کنیم درک می شویم و مورد قضاوت قرار می گیریم و اگر این علامت اوّلیه، دوستانه نباشد داشتن یک صحبت خوب و خوشایند دشوار می شود.

ص: 66


1- 31. روانشناسی تعامل اجتماعی ص 174.

شما می توانید با رعایت روشهایی که در علم «زبان تن» مورد بحث قرار می گیرد، کاری کنید که نخستین اشاره های بدن شما، به نفع شما (و نه بر ضرر شما) کار کنند.

وقتی شما از زبان تن استفاده می کنید در اصل، پیامی به این شرح را به مخاطب خود مخابره می کنید: «من شخصی دوست داشتنی هستم و اگر تو بخواهی حاضرم با تو ارتباط برقرار کنم».(1)

لازم به ذکر است که پیام های غیر کلامی به پنج شیوه به مخاطب ارسال می شود:

1. حالات چهره: سخنور رومی "سیسرون" بیش از دو هزار سال قبل گفته است: «چهره، تصویر روح است». امروزه علم روان شناسی این مطلب را ثابت کرده است که احساسات و عواطف ما در چهره ما منعکس می شود.

2. تماس چشمی: شعرای قدیمی چشم را پنجره ای برای روح می دانستند؛ زیرا عموما از این پنجره می توان نکات زیادی را درباره احساسات دیگران به دست آورد.

روان شناسان، نگاه معمولی و مداومِ مخاطب به شما را نشانه دوستی و محبّت می دانند؛ ولی اگر مخاطب شما از تماس چشمی دوری کند این چنین نتیجه گیری می کنند که او شما را دوست ندارد و یا این که فردی خجالتی است.

3. تُنِ صدا: زیر و بم صدا، بلندی، آهنگ و سرعت صدای ما، معانی زیادی را به دیگران منتقل می کند که ما در ارتباط خود با دیگران باید به این نشانه ها توجّه کنیم.

ص: 67


1- 32. مهارتهای گفتگو ص 14.

معمولاً سرعت کم و تغییر کم در زیر و بم صدا نشان دهنده هیجان های منفی مثل غم، خشم و ترس می باشد و در مقابل اگر شما با سرعت زیاد سخن بگویید و در هنگام سخن گفتن، دائما زیر و بم صدای خود را تغییر دهید، این نشانه هیجان های مثبت مانند خوشحالی، فعالیت و تعجّب است.

4. حالت بدن: حالت های مختلف بدن، حرکات سر و دست، لرزش و یا آرامش بدن، پیام های زیادی را به مخاطب منتقل می کند.

روان شناسان معتقدند که ما با حرکات بدنی خود به ابراز حالت های عاطفی پرداخته و به نحوی به کنترل دیگران می پردازیم.

شما می توانید از راه دیدن، نحوه راه رفتن، حرکت کردن و تغییر دادن وضعیت بدن، به اضطراب، افسردگی، نگرانی و یا بر عکس به تحرّک، آرامش و خوشحالی طرف مقابل خود پی ببرید.

5. تماس بدنی: تماس بدنی با توجّه به عوامل مختلف میزانًًًًً آشنایی،عاطفه، تسلط، مراقبت و غیره را ارسال نماید. این که لمس کننده، دوست یا غریبه باشد و مدت تماس، کوتاه یا طولانی، آهسته ویا سخت باشد، می تواند در پیام ارسالی اثر بگذارد.(1)

اکنون که با شیوه های مختلف ارسال پیامهای غیر کلامی آشنا شدید توجّه شما را به پیامهایی که با چهره می توانید ارسال کنید، جلب می کنم:

در چهره انسان، در همان سال های اوّلیه زندگی، هیجان های مختلف به وضوح و روشنی جلوه می کند که مهم ترین آنها: خشم، ترس، شادی، غم، تعجّب و تنفّر می باشد.

ص: 68


1- 33. روانشناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی ص 41.

ما می توانیم محبّت، عشق، صمیمیّت، تنفّر و خشم خود را با چهره خود به مخاطب خود ارسال کنیم و معلوم است که اگر پیامهای دوستانه برای مخاطبان خود ارسال کنیم پیامهای دوستانه نیز دریافت خواهیم کرد.

شما با لبخند می توانید بهترین پیامها را در کمترین زمان ممکن به مخاطب خود مخابره کنید.

لبخند، نشانه تمایل شما به سخن گفتن و ایجاد رابطه می باشد و شما با لبخند، پیام عشق و زیبایی را به طرف مقابل خود ارسال می کنید.

وقتی تبسّم می کنید نشان می دهید که برای طرف مقابل، شخصیت مثبتی قائل شده اید و مخاطب شما هم وقتی تبسّم شما را می بیند آن را به حساب تعریف و تمجید می گذارد و معمولاً احساس خوبی نسبت به شما پیدا می کند و برای همین است که مخاطب شما هم در جواب لبخند شما، لبخند می زند و در همین موقع است که فرصت طلایی برای ایجاد ارتباط به وجود می آید.

لبخند می تواند مخاطب شما را در موقعیتی قرار دهد که به صحبت کردن با شما علاقه نشان بدهد و به همین دلیل شما شانس بیشتری برای رسیدن به هدف خود خواهید داشت.

گشاده رویی شما حکایت از آمادگی فکری و ذهنی شما برای ایجاد رابطه دارد و برای همین مخاطب به سخنان شما گوش می سپارد و زمینه آغاز یک همکاری خوب فراهم می شود.

ص: 69

به شاد بودن اهمیّت بیشتر بدهیم

آیا می دانید هیچ پیوند عمیقی بین ما انسان ها به وجود نمی آید مگر اینکه با لبخند و شادمانی همراه باشد؟

به راستی در جهانی که انسان ها تلاش می کنند روی منفی ها و کمبودها تمرکز کنند، لبخند زدن نیاز به شجاعت دارد.

آیا شما می دانید که لبخند نیرومندترین قدرت برای ایجاد خلاقیّت و معنویّت است؟

چرا ما این گونه تربیت شده ایم که معنویت را با غم و ناراحت بودن، همراه می دانیم در حالی که همین لبخند می تواند درهای آسمانی معنویّت را به روی ما بگشاید !

اگر شما بخواهید در زندگی شاد باشید باید ذهنتان را به سوی دارایی ها و نعمتهایی که خدا به شما داده است متمرکز کنید.

در این صورت است که دنیا در چشم شما زیبا جلوه می کند چون ذهن خود

ص: 70

را به سوی زیبایی ها و نعمتهایی که خدا به شما داده است متمرکز کرده اید.

در طول تاریخ، بزرگان بشریت، همواره بر ضرورت شادمانی تأکید کرده اند برای مثال "سوفوکلس" 451 سال پیش از میلاد، به شاگردانش گفت: «انسانی که شادمانی از وجودش رخت بر بسته است، دیگر زندگی نمی کند، بلکه او را باید مرده پنداشت».(1)

اکنون دیگر شما می دانید که یکی از بهترین راهها برای شادمان نمودن خود و دیگران، لبخند زدن می باشد.

شادمانی بهترین وضعیت مطلوب ذهنی ما می باشد و به این دلیل می تواند ما را در کسب راه حل های خلّاقانه یاری بخشد.

هنگامی که احساس شادمانی و رضایت مندی می کنیم و زمانی که شاد هستیم، آغوشمان به روی زندگی گشوده است و آنگاه است که همه چیز را زیبا می بینیم و بهتر از عهده مشکلات روزانه خود بر می آییم.

آری، هیچ راهی مطمئن تر از لبخندی که از صمیم دل باشد برای دوستی میان ما انسان ها وجود ندارد.

حتماً دیده اید که چگونه یک لبخند توانسته است رابطه ای را که تا لحظاتی پیش پر از تنش و اضطراب بوده است، به پیوندی گرم و صمیمی تبدیل کند.

لبخندی که بر لبهای شما می نشیند هم خودتان را غرق شادی می کند و هم دیگران را از محبّت و صمیمیّت، سیراب می سازد و به این وسیله شما برای شادمانی جامعه خود، گامی بزرگ برداشته اید.

همین لبخند شما می تواند یخ های بی تفاوتی را در جامعه آب کند و شور

ص: 71


1- 34. همه را دوست دارم و آنان نیز ص 144.

محبّت را در دلهای همگان، زنده نماید.

نکته قابل توجّه دیگر اینکه ما انسان ها همواره آماده ایم که با بروز کوچکترین حادثه ناخوشایند به استقبال احساسات منفی مثل خشم، تنفر، کینه و افسردگی برویم و به زمین و زمان بد بگوییم.

هنگامی که چراغ راهنمایی، کمی دیرتر سبز می شود، وقتی که پشت ترافیک گیر می افتیم، زمانی که هوا آن طور که دلمان می خواهد نیست؛ عصبانی و ناراحت می شویم و در دام افکار و احساسات منفی گرفتار می آییم.

جالب این است که همه ما می دانیم این افکار و احساسات منفی، نمی توانند مشکلات ما را بر طرف سازند بلکه به مشکلات ما می افزایند.

هنگامی که شما لبخند می زنید در واقع با این کار رضایت خاطر، آرامش باطن و اعتماد به نفس خویش را نشان می دهید.

همه روان شناسان لبخند را به عنوان نماد آرامش و اعتماد به نفس می شناسند.

کسی که در زندگی همواره لبخند به لب دارد به خاطر این است که او به گونه ای دیگر به دنیا نگاه می کند، او دنیا را به چشم مثبت اندیشی می بیند و برای همین همواره شاد می باشد.

ما باید تلاش کنیم که همواره نیمه پر زندگی را ببینیم و چون در کنار پنجره زندگی می ایستیم، زیبایی هایش را ببینیم و لذت ببریم.

باید در زندگی به نعمت هایی که خدا به ما داده است تمرکز کنیم نه اینکه همواره به نداشته ها فکر کنیم.

ص: 72

این گونه ما می توانیم شکر واقعی نعمتهای خدا را کنیم و معلوم است که شکر نعمت، نعمتت افزون کند.

نگرانی و افسردگی بیشتر مردم به خاطر فردای نامعلوم است، اما چرا ما شادی امروز را فدای آینده ای نا معلوم می کنیم؟

زندگی کردنی که در آن فقط به فردای بهتر و بهتر بیندیشیم، فریبی بیش نیست، کسی که این گونه زندگی می کند، شادمانی امروز خود را از دست می دهد.

زندگی یک فرصت است و اگر می خواهید خوشبخت باشید سعی کنید از این فرصت لذت ببرید نه اینکه در انتظار فردا بمانید که چون به فردا رسیدید خوشبختی را در آغوش بگیرید.

زندگی مقصد نیست، زندگی یک سفر است و آنانی که این را می دانند هر لحظه این سفر را با لبخند خویش زیبا و زیباتر می کنند.

«پایان»

ص: 73

ص: 74

پی نوشت ها

(1) برای اطلاع از آثار گناهان مراجعه کنید به: وسائل الشیعة ج 16 ص 45؛ بحار الأنوار ج 73، ص 304.

(2) الأحزاب : 35: «وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَالصَّ-ل-ءِمَ-تِ وَ الْحَ-فِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَ-فِظَ-تِ وَ الذَّ کِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَ الذَّ کِرَ تِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا».

(3) جهت اطلاع از آثار وبرکات صدقه مراجعه کنید به: الکافی ج 4 ص 8، دعائم الإسلام ج 2 ص 331، ثواب الأعمال ص 142، بحار الأنوار ج 93 ص 176.

(4) عن أبی ذرّ ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «تبسّمک فی وجه أخیک لک صدقة»: سنن الترمذی ج 3 ص 228، صحیح ابن حبّان ج 2 ص 221، الجامع الصغیر ج 1 ص 497، کنز العمّال ج 4106، الکامل لابن عدی ج 5 ص 275، میزان الاعتدال ج 3 ص 92.

عن ابن عمر عن رسول للّه صلی الله علیه و آله وسلم: ان تبسمک فی وجه اخیک یکتب لک صدقة: مجمع الزوائد ج 3 ص 134، الدرّ المنثور ج 1 ص 356،

(5) قال أمیر المؤمنین علیه السلام: «سوّسوا إیمانکم بالصدقة»: نهج البلاغة ج 4 ص 35، خصائص الأئمّة ص 105، عیون الحکم والمواعظ ص 284، بحار الأنوار ج 93 ص 22.

(6) عن أمیر المؤمنین علیه السلام: «إنّ فزع ذلک الیوم لیرهب الملائکة الذین لا ذنب لهم»: الأمالی للمفید ص 265، الأمالی للطوسی ص 28، میزان الحکمة ج 3 ص 2179.

(7) عن حَنَان بن سَدیر، عن أبیه قال: «کنت عند أبی عبد اللّه علیه السلام فذُکر عنده المؤن وما یجب من حقّه ، فالتفت إلیّ أبو عبد اللّه علیه السلام، فقال لی: یا أبا الفضل ، ألا أحدّثک بحال المؤن عند اللّه؟ فقلت: بلی ، فحدّثنی جُعلت فداک، فقال: إذا

ص: 75

قبض اللّه روح المؤن صعد ملکاه إلی السماء فقالا: یا ربّ ، عبدک ونعم العبد ، کان سریعاً إلی طاعتک بطیئاً عن معصیتک، وقد قبضته إلیک فما تأمرنا من بعده؟ فیقول الجلیل الجبّار: اهبطا إلی الدنیا وکونا عند قبر عبدی ومجدّانی وسبّحانی وهلّلانی وکبّرانی ، واکتبا ذلک لعبدی حتّی أبعثه من قبره، ثمّ قال لی: ألا أزیدک؟ قلت: بلی، فقال: إذا بعث اللّه المؤن من قبره خرج معه مثال یقدمه أمامه، فکلّما رأی المؤن هولاً من أهوال یوم القیامة قال له المثال: لا تجزع ولا تحزن، وابشر بالسرور والکرامة من اللّه عزّ وجلّ ، فما یزال یبشّره بالسرور والکرامة من اللّه سبحانه حتّی یقف بین یدی اللّه عزّ وجلّ ویحاسبه حساباً یسیراً ، ویأمر به إلی الجنّة والمثال أمامه، فیقول له المؤن: رحمک اللّه ، نعم الخارج معی من قبری ! ما زلت تبشّرنی بالسرور والکرامة من اللّه عزّ وجلّ حتّی کان، فمن أنت؟ فیقول له المثال: أنا السرور الذی أدخلته علی أخیک المؤن فی الدنیا ، خلقنی اللّه لأبشّرک»: الکافی ج 2 ص 190، ثواب الأعمال ص 150، 200، الأمالی للمفید ص 178، الأمالی للطوسی ص 196، بحار الأنوار ج 7 ص 197، ج 71 ص 284، ج 79 ص 176، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 537، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 538، مکیال المکارم ج 1 ص 452.

(8) عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: «أوحی اللّه عزّ وجلّ إلی داوود علیه السلام: إنّ العبد من عبادی لیأتینی بالحسنة فأبیحه جنّتی ، قال: فقال داوود: یا ربّ ، وما تلک الحسنة؟ قال: یدخل علی عبدی المؤن سروراً ولو بتمرة، قال: فقال داوود علیه السلام: حقّ لمن عرفک أن لا یقطع رجاءه منک»: کتاب المؤمن للحسین بن سعید ص 56، الکافی ج 2 ص 189، الأمالی للصدوق ص 701، ثواب الأعمال ص 135، بحار الأنوار ج 71 ص 282، عدّة الداعی ص 181، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 534، أعلام الدین فی صفات المؤمنین ص 445.

(9) عن أبی عبد اللّه علیه السلام: «أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ وجلّ الصلاة»: الکافی ج 3 ص 264، دعائم الإسلام ج 1 ص 136، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 210، وسائل الشیعة ج 4 ص 38.

عن أُمّ فروه قالت: «قال رسول اللّه علیه السلام: أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ وجلّ الصلاة فی أوّل وقتها»: المغنی لابن قدامة ج 1 ص 404، مسند أحمد ج 6 ص 375، المعجم الأوسط ج 1 ص 263، ج 3 ص 327، المعجم الکبیر ج 25 ص 82، سنن الدارقطنی ج 1 ص 257، التمهید لابن البرّ ج 4 ص 341، کنز العمّال ج 7 ص 414، أُسد الغابة ج 5 ص 608.

(10) عن أبی عبد اللّه ، عن أبیه ، عن علیّ بن الحسین علیهم السلام ، قال: «قال رسول اللّه: إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ وجلّ

ص: 76

إدخال السرور علی المؤمنین»: الکافی ج 2 ص 189.

عن أبی الجارود ، عن أبی جعفر: «إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه إدخال السرور علی المؤمن...»: المحاسن ج 2 ص 388، مصادقة الإخوان ص 44.

عن أبی عبد اللّه علیه السلام:«... وأفضل الأعمال عند اللّه إدخال السرور علی المؤمن»: کامل الزیارات ص 277.

(11) عن جریر: «ولا رآنی رسول اللّه إلاّ تبسّم فی وجهی»: مسند أحمد ج 4 ص 358، صحیح البخاری ج 7 ص 94، صحیح مسلم ج 7 ص 157، سنن ابن ماجة ج 1 ص 56، سنن الترمذی ج 5 ص 343.

(12) سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: من سرّ مؤمناً فقد سرّنی ، ومن سرّنی فقد سرّ اللّه»: الکافی ج 2 ص 188، مصادقة الإخوان ص 62، وسائل الشیعة ج 16 ص 349، مستدرک الوسائل ج 12 ص 394، الفصول المهمّة ج 3 ص 383، بحار الأنوار ج 71 ص 287. عن الصادق صلی الله علیه و آله وسلم: «من سرّ مؤمناً فقد سرّنی ، ومن سرّنی فقد سرّ رسول اللّه ، ومن سرّ رسول اللّه فقد سرّ اللّه ، ومن سرّ اللّه أدخله الجنّة»: فقه الرضا ص 374.

(13) عن أبی عبد اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قال: «لا یری أحدکم إذا أدخل علی مؤن سروراً أنّه علیه أدخله فقط ، بل واللّه علینا، بل واللّه علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم»: الکافی ج 2 ص 189، وسائل الشیعة ج 16 ص 350، بحار الأنوار ج 71 ص 290.

(14) عن إسحاق بن عمّار قال: «لمّا کثر مالی أجلست علی بابی بوّاباً؛ یرد عنّی فقراء الشیعة، فخرجت إلی مکّة فی تلک السنة فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السلام ، فسلّمت علیه فردّ علیّ بوجه قاطب مزور، فقلت له: جُعلت فداک، ما الذی غیّرک لی حالی عندک؟ قال: الذی غیّرک للمؤمنین، قلت: جُعلت فداک، واللّه إنّی لأعلم أنّهم علی دین اللّه ، ولکن خشیت الشهرة علی نفسی، قال: یا إسحاق ، أما علمت أنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أنزل اللّه عزّ وجلّ بینهما مئة رحمة؟...»: مستدرک الوسائل ج 9 ص 67، بحار الأنوار ج 5 ص 323، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 581، مستدرک الوسائل ج 2 ص 709، مستدرک الوسائل ج 2133.

(15) عن إسحاق بن عمّار قال: قال أبو عبد اللّه علیه السلام: «أحسن یا إسحاق إلی أولیائی ما استطعت ، فما أحسن مؤن إلی مؤن ولا أعانه ، إلاّ خمش وجه إبلیس وقرح قلبه»: الکافی ج 2 ص 207، وسائل الشیعة ج 16 ص 377، بحار الأنوار ج 71 ص 301.

(16) عن أمیر المؤمنین علیه السلام: «المؤمن بشره فی وجهه وحزنه فی قلبه»: نهج البلاغة ج 4 ص 78، عیون الحکم

ص: 77

والمواعظ ص 150 مع اختلافٍ یسیر، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ج 19 ص 245.

(17) کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یقول: «إنّ اللّه یبغض المعبس فی وجه إخوانه»: کنز العمّال ج 4413، الجامع الصغیر ج 1 ص 283 مع اختلافٍ یسیر، کشف الخفاء ج 1 ص 248.

(18) عن أبی عبد اللّه علیه السلام: «باکروا بالصدقة ، فإنّ البلایا لاتتخطّاها، ومن تصدّق بصدقة أوّل النهار ، دفع اللّه عنه شرّ ما ینزل من السماء فی ذلک الیوم...»: کتاب من لا یحضره الفقیه ج 672، وسائل الشیعة ج 9 ص 371.

عن أمیر المؤمنین علیه السلام عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم: «باکروا بالصدقة ، فمن باکر بها لم یتخطّاه الدعاء»: عیون أخبار الرضا ج 1 ص 67.

عن أنس قال: «باکروا بالصدقة ، فإنّ البلاء لایتخطّی الصدقة»: السنن الکبری ج 4 ص 189، الجامع الصغیر ج 1 ص 482.

(19) عن أبی جعفر علیه السلام: «البرّ والصدقة ینفیان الفقر ویزیدان فی العمر ویدفعان عن صاحبهما سبعین میتة السوء»: الکافی ج 4 ص 2، الخصال ص 48، ثواب الأعمال ص 141، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 66، وسائل الشیعة ج 9 ص 52.

عن أبی عبد اللّه علیه السلام: «صدقة العلانیة تدفع سبعین نوعاً من أنواع البلاء...»: ثواب الأعمال ص 143.

(20) عن أبی الدرداء: «کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم إذا حدّث بحدیث تبسّم فی حدیثه»: مکارم الأخلاق ص 21، بحار الأنوار ج 16 ص 298، سنن النبی ص 121.

عن أبی الدرداء: «ما رأیت أو ما سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یحدّث حدیثاً إلاّ تبسّم»: مسند أحمد ج 5 ص 198، تاریخ مدینة دمشق ج 47 ص 188.

(21) عن ابن مسعود ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم: «إنّه تبسّم فقلت: ما لک یا رسول اللّه تبسّمت؟ فقال: عجبت من المؤمن وجزعه من السقم، ولو یعلم ما له فی السقم من الثواب لأحبّ ان لا یزال سقیماً حتّی یلقی ربّه عزّ وجلّ»: الأمالی للصدوق ص 590، التوحید للشیخ الصدوق ص 400، وسائل الشیعة ج 2 ص 402، بحار الأنوار ج 78 ص 206.

(22) عن أُمّ سلمة وسلمان الفارسی وعلیّ بن أبی طالب علیه السلام ، وکلّ قالوا: «إنّه لمّا أدرکت فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم مدرک النساء، خطبها أکابر قریش من أهل الفضل والسابقة فی الإسلام والشرف والمال، وکان کلّما ذکرها رجل من

ص: 78

قریش لرسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، أعرض عنه رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم بوجهه، حتّی کان الرجل منهم یظنّ فی نفسه أنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلمساخط علیه أو قد نزل علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فیه وحی من السماء... ثمّ إنّ علیّ بن أبی طالب علیه السلام حلّ عن ناضحة وأقبل یقوده إلی منزله ، فشدّه فیه ولبس نعله، وأقبل إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلمفکان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فی منزل زوجته أُمّ سلمة ابنة أبی أُمیّة بن المغیرة المخزومی، فدقّ علی علیه السلام الباب فقالت أُمّ سلمة: من فی الباب؟ فقال لها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم من قبل أن یقول علیّ: أنا علیّ: قومی یا أُمّ سلمة فافتحی له الباب ومریه بالدخول، فهذا رجل یحبّه اللّه ورسوله ویحبّهما ، فقالت أُمّ سلمة: فداک أبی وأُمّی ، ومن هذا الذی تذکر فیه هذا وأنت لم تره؟ فقال: مه یا أُمّ سلمة ، فهذا رجل لیس بالخرق ولا بالنزق، هذا أخی وابن عمّی وأحبّ الخلق إلیّ... ثمّ إنّه دخل علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فقال: السلام علیک یا رسول اللّه ورحمة اللّه وبرکاته، فقال له النبی صلی الله علیه و آله وسلم: وعلیک السلام یا أبا الحسن ، اجلس، قالت أُمّ سلمة: فجلس علی بن أبی طالب بین یدی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وجعل ینظر إلی الأرض کأنّه قصد لحاجة وهو یستحی أن یبدیها ، فهو مطرق إلی الأرض حیاءً من رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فقالت أُمّ سلمة: فکأنّ النبی صلی الله علیه و آله وسلم علم ما فی نفس علی علیه السلام فقال له: یا أبا الحسن إنّی أری أنّک أتیت لحاجة؟ فقل ما حاجتک؟ وابد ما فی نفسک، فکلّ حاجة لک عندی مقضیة. قال علی علیه السلام: فقلت: فداک أبی وأُمّی ، إنّک لتعلم أنّک أخذتنی من عمّک أبی طالب ومن فاطمة بنت أسد وأنا صبی لا عقل لی، فغذّیتنی بغذائک، وأدّبتنی بأدبک ، فکنت لی أفضل من أبی طالب ومن فاطمة بنت أسد فی البرّ والشفقة، وإنّ اللّه تعالی هدانی بک... وإنّک واللّه یا رسول اللّه ذخری وذخیرتی فی الدنیا والآخرة، یا رسول اللّه فقد أحببت مع ما شدّ اللّه من عضدی بک، أن یکون لی بیت وأن تکون لی زوجة أسکن إلیها، وقد أتیتک خاطباً راغباً أخطب إلیک ابنتک فاطمة، فهل أنت مزوّجی یا رسول اللّه؟ قالت أُمّ سلمة: فرأیت وجه رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یتهلّل فرحاً وسروراً ، ثمّ تبسّم فی وجه علی صلی الله علیه و آله وسلم... ولکنّی قد زوّجتک بالدرع ورضیت بها منک...»: کشف الغمّة ج 1 ص 363، بحار الأنوار ج 43 ص 124.

(23) عن خالد بن ربعی، قال فی حدیثٍ طویل أخذنا منه موضع الحاجة: «... أعرض الحدیقة التی غرسها رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم لی علی التجّار، قال: فدخل سلمان إلی السوق، وعرض الحدیقة فباعها باثنی عشر ألف درهم... والدراهم مصبوبة بین یدیه، حتّی اجتمع إلیه أصحابه، فقبض قبضة قبضة، وجعل یعطی رجلاً رجلاً، حتّی لم یبق معه درهم واحد... فما لبث أن أتی أبی صلی الله علیه و آله وسلم ومعه سبعة دراهم سود هجریة ، ثمّ قال: یا حسن، قم معی فأتیا السوق، فإذا هما برجل واقف وهو یقول: من یقرض الملی الوفی؟ قال: یا بنی، تعطیه... فمضی علی علیه السلام فلقیه أعرابی ومعه ناقة، فقال:

ص: 79

یا علیّ، اشتر منّی هذه الناقة، قال: لیس معی ثمنها، قال: فإنّی أنظرک به إلی القبض، قال: بکم یا أعرابی؟ قال: بمئة درهم، قال علی علیه السلامخذها یا حسن، فأخذها، فمضی علی علیه السلام، فلقیه أعرابی آخر، المثال واحد والثیاب مختلفة، فقال: یا علی، تبیع الناقة؟... فلک سبعون ومئة درهم، قال علی علیه السلام: خذ السبعین والمئة وسلّم الناقة، المئة للأعرابی الذی باعنا الناقة، والسبعون لنا نبتاع بها شیئاً... قال علی علیه السلام: فمضیت أطلب الأعرابی الذی ابتعت منه الناقة لأعطیه ثمنها، فرأیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم جالساً فی مکان لم أره فیه قبل ذلک ولا بعده علی قارعة الطریق، فلمّا نظر النبی صلی الله علیه و آله وسلم إلیّ تبسّم ضاحکاً حتّی بدت نواجذه، قال علی علیه السلام: أضحک اللّه سنّک وبشّرک بیومک، فقال: یا أبا الحسن، إنّک تطلب الأعرابی الذی باعک الناقة لتوفیه الثمن؟ فقلت: إی واللّه فداک أبی وأُمّی، فقال: یا أبا الحسن، الذی باعک الناقة جبرئیل، والذی اشتراها منک میکائیل، والناقة من نوق الجنّة، والدرهم من عند ربّ العالمین عزّ وجلّ...»: روضة الواعظین ص 123، مدینة المعاجز ج 1 ص 118.

(24) عن أنس قال: «کان عند النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم طیر، فقال: اللّهمّ ائتنی بأحبّ خلقک إلیک یأکل معی هذا الطیر، فجاء علیّ بن أبی طالب فأکل معه. وعن أنس: قدّمت امرأة من الأنصار للنبیّ صلی الله علیه و آله وسلم طیراً، وأکل لقمة وقال: اللّهمّ ائتنی بأحبّ الخلق إلیک وإلیّ، فأتی علیّ فضرب الباب، فقلت: من أنت؟ قال: علیّ، فقلت له: إنّه صلی الله علیه و آله وسلم علی حاجة! ثمّ أکل لقمة وقال مثل ذلک، فضرب الباب علیّ، فقلت: من أنت؟ قال : علیّ، فقلت له: إنّه علی حاجة، ثمّ أکل لقمة وقال مثل الأولی، فضرب علیّ، فقلت: من أنت؟ قال: علیّ، قلت: إنّ رسول اللّه علی حاجة، ثمّ أکل لقمة وقال مثل ذلک. قال: ثمّ ضرب علیّ ورفع صوته فقال صلی الله علیه و آله وسلم: یا أنس افتح الباب، قال: فدخل علیّ ، فلمّا رآه تبسّم وقال لعلیّ: الحمد للّه الذی جعلک، فإنّی أدعو فی کلّ لقمة أن یأتینی اللّه بأحبّ الخلق إلیه وإلیّ ، فکنت أنت، قال علیّ: والذی بعثک ، إنّی ضربت الباب ثلاث مرّات ویردّنی أنس، فقال صلی الله علیه و آله وسلم: لم رددته؟ قلت: کنت أحبّ أن یأکل معک رجل من الأنصار، فتبسّم صلی الله علیه و آله وسلم وقال: لا یلام الرجل علی حبّ قومه»: ینابیع المودّة ج 2 ص 150، وذُکر هذا الحدیث المشهور ب الطائر المشوی مع اختصار فی: تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 150، سنن الترمذی ج 5 ص 300، المستدرک للحاکم ج 3 ص 130.

(25) کلید طلایی ارتباطات ص 184.

(26) لبخند درمانی ص 10.

(27) همان، ص 87.

ص: 80

(28) همان ص 88.

(29) همان ص 31.

(30) زبان تن ص 5.

(31) روانشناسی تعامل اجتماعی ص 174.

(32) مهارتهای گفتگو ص 14.

(33) روانشناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی ص 41.

(34) همه را دوست دارم و آنان نیز ص 144.

ص: 81

ص: 82

منابع

1. الإصابة، ابن الأثیر، (630 ق)، دار الکتاب العربی، بیروت.

2. الأمالی، الشیخ الصدوق 381، الطبعة الأولی، 1417 ق، مؤسّسة البعثة، قمّ.

3. الأمالی، الشیخ الطوسی، (460 ق)، الطبعة الأولی، (1414 ق)، دار الثقافة للطباعة والنشر والتوزیع، قمّ.

4. الأمالی، الشیخ المفید (413 ق)، الطبعة الثانیة 1414، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.

5. بحار الأنوار، العلاّمة المجلسی، (1111 ق)، الطبعة الأولی، 1403 ق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

6. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، (571 ق)، تحقیق: علیّ شیری، 1415، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.

7. تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، (1112 ق)، تصحیح وتعلیق: السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی، الطبعة الرابعة، 1370 ش، مؤسّسة إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع، قمّ.

8. التوحید، الشیخ الصدوق، (381 ق)، تصحیح السیّد هاشم الطهرانی، منشورات جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة، قمّ.

ص: 83

9. ثواب الأعمال، الشیخ الصدوق، (381 ق)، الطبعة الثانیة، 1368 ش، منشورات الشریف الرضی، قمّ.

10. جامع أحادیث الشیعة، السیّد البروجردی، (1383 ق)، المطبعة العلمیة، قمّ.

11. الجامع الصغیر، جلال الدین السیوطی، (911 ق)، الطبعة الأولی، 1401 ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.

12. اختیار معرفة الرجال، الشیخ الطوسی، (460 ق)، تصحیح وتعلیق: میر داماد الإسترآبادی، تحقیق: السیّد مهدی الرجائی، 1404 ق، مؤسّسة آل البیت: لإحیاء التراث، قمّ.

13. الخصال، الشیخ الصدوق، (381 ق)، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، منشورات جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة، قمّ.

14. الدرّ المنثور، جلال الدین السیوطی، (911 ق)، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت.

15. دعائم الإسلام، القاضی النعمان المغربی، (363 ق)، تحقیق: آصف بن علی أصغر فیضی، مؤسّسة آل البیت بالأُوفسیت عن طبعة دار المعارف فی القاهرة 1383.

16. عدّة الداعی، ابن فهد الحلّی، (841 ق)، تصحیح: أحمد الموحّدی القمّی، مکتبة وجدانی، قمّ.

17. روضة الواعظین، الفتّال النیشابوری، (508 ق)، تحقیق: محمّد مهدی الخرسان، منشورات الشریف الرضی، قمّ.

18. سنن ابن ماجة، محمّد بن یزید القزوینی (273 ق) تحقیق محمّد فؤاد عبد الباقی، دار الفکر، بیروت.

19. سنن الترمذی، الترمذی، (279 ق)، تحقیق وتصحیح: عبد الرحمن محمّد عثمان، الطبعة الثانیة، 1403 ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.

20. سنن الدارقطنی¨، الدارقطنی، (385 ق)، تعلیق وتخریج مجدی الشوری، الطبعة الأولی، 1417، دار الکتب العلمیة، بیروت.

ص: 84

21. السنن الکبری، البیهقی، (458 ق)، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.

22. صحیح ابن حبّان، ابن حبّان، (354 ق)، الطبعة الثانیة، 1414 ق، مؤسّسة الرسالة، بیروت.

23. صحیح البخاری، البخاری، (256 ق)، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع بالأُوفست عن طبعة دار الطباعة العامرة بإستانبول.

24. صحیح مسلم، مسلم النیسابوری، (261 ق)، دار الفکر، بیروت، لبنان، طبعة مصحّحة ومقابلة علی عدّة مخطوطات ونسخ معتمدة.

25. عیون أخبار الرضا، الشیخ الصدوق، (381 ق)، تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، 1404 ق، مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت.

26. عیون الحکم والمواعظ، علی بن محمّد اللیثی الواسطی، (القرن الثانی)، تحقیق: الشیخ حسین الحسینی البیرجندی، الطبعة الأولی، دار الحدیث، قمّ.

27. الفصول المهمّة فی أُصول الأئمّة، الحرّ العاملی، (1104 ق)، تحقیق محمّد القائینی، الطبعة الأولی، 1418، مؤسّسة إسلامی إمام رضا.

28. فقه الرضا، علی بن بابویه، (329 ق)، الطبعة الأولی، 1406، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث. قمّ.

29. کامل الزیارات، جعفر بن محمّد بن قولویه، (367 ق)، الطبعة الأولی، 1417 ق، مؤسّسة نشر الفقاهة.

30. الکامل، عبد اللّه بن عدی، (365 ق)، تحقیق: یحیی مختار غزّاوی، الطبعة الثالثة، 1409 ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.

31. کشف الخفاء، إسماعیل بن محمّد العجلونی، (1162 ق)،الطبعة الثانیة، 1408 ق، دار الکتب العلمیة، بیروت.

32. کشف الغمّة، ابن أبی الفتح الأربلی، (693 ق)، الطبعة الثانیة، 1405 ق، دار الأضواء، بیروت.

ص: 85

33. کنز العمّال، المتّقی الهندی، (975 ق)، ضبط وتفسیر: الشیخ بکری حیّانی، تصحیح وفهرسة: الشیخ صفوة السقا، 1409 ق، مؤسّسة الرسالة، بیروت.

34. مجمع الزوائد، الهیثمی، (807 ق)، الطبعة الأولی، 1408 ق، دار الکتب العلمیة، بیروت.

35. المحاسن، أحمد بن محمّد بن خالد البرقی، 274، تحقیق: سیّد جلال الحسینی، دار الکتب الإسلامیة، طهران.

36. مدینة المعاجز، السیّد هاشم البحرانی، (1107 ق)، تحقیق عزّة اللّه المولائی الهمدانی، الطبعة الأولی، 1413، مؤسّسة المعارف الإسلامیة، قمّ.

37. المستدرک، الحاکم النیسابوری، (405 ق)، إشراف: یوسف عبد الرحمن المرعشلی، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة.

38. مستدرک الوسائل، المیرزا النوری، (1320 ق)، الطبعة الأولی، 1408 ق، مؤسّسة آل البیت، قمّ.

39. مسند أحمد، أحمد بن حنبل، (241 ق)، دار صادر، بیروت، لبنان.

40. مصادقة الإخوان، الشیخ الصدوق، (381 ق)، لیتوغرافی کرمانی، 1402، قمّ.

41. المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد الطبرانی، (360 ق)، الطبعة الأولی، 1415 ق، دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع.

42. المعجم الکبیر، الطبرانی، (360 ق) تحقیق حمدی السلفی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت لبنان.

43. معجم رجال الحدیث، السیّد الخوئی، (1411 ق)، الطبعة الخامسة، 1413 ق، طبعة منقّحة ومزیدة.

44. مکارم الأخلاق، الشیخ الطبرسی (548 ق) الطبعة السادسة، منشورات الشریف الرضی، قمّ.

45. کتاب من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، (381 ق)، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری،

ص: 86

الطبعة الثانیة، مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، قمّ.

46. میزان الاعتدال، الذهبی، 0748 ق)، تحقیق علی محمّد البجاوی، الطبعة الأولی، 1382، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت.

47. میزان الحکمة، محمّد الریشهری، تحقیق دار الحدیث، الطبعة الأولی، دار الحدیث.

48. نهج البلاغة، شرح: الشیخ محمّد عبده، الطبعة الأولی، 1412 ق، دار الذخائر، قمّ.

49. وسائل الشیعة، الشیخ الحرّ العاملی، (1104 ق)، الطبعة الثانیة، 1414 ق، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قمّ.

50. وسائل الشیعة، (1104 ق)، الطبعة الثانیة، 1414 ق، مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قمّ.

51. ینابیع المودّة لذوی القربی، سلیمان بن إبراهیم القندوزی، (1294 ق)، تحقیق: علی جمال أشرف، الطبعة الأولی، دار الأُسوة للطباعة والنشر.

* منابع فارسی:

1. قدرت خنده، گردآوری و ترجمه مجید پزشکی، انتشارات کلک خیال، تهران، 1378.

2. مهارتهای گفتگو، دون گابور، ترجمه مهدی قراچه داغی، پیک بهار، چاپ ششم، تهران، 1386.

3. کلید طلایی ارتباطات، کریس کول، ترجمه محمد رضا آل یاسین، هامون، چاپ ششم، 1379، تهران

4. همه را دوست دارم و آنان نیز...، لئوبوسکالیا، ترجمه زهره فتوحی، نشر دایره، 1378.

5. لبخند درمانی، لیز هاجکینسون، ترجمه زهرا ادهمی، انتشارات سینما، 1373.

6. مهارتهای اجتماعی در ارتباطات میان فردی، اون هارجی، کریستین ساندیرز و دیوید دیکسون، ترجمه خشایار بیگی، مهرداد فیروزبخت، انتشارات رشد، تهران، 1384.

ص: 87

7. روانشناسی تعامل اجتماعی، جوزف پی فرگاس، ترجمه: خشایار بیگی، مهرداد فیروزبخت، نشر ابجد، 1373، تهران.

8. زبان تن، دکتر جوزف بریسیج، مترجمان: باقر ثنائی و فرشاد بهاری، تهران موسسه انتشارات بعثت، 1382.

9. روان شناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی، مسعود آذربایجانی، محمد رضا سالاری فر و...، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعة و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، تهران، 1382.

10. زبان بدن، راز موفقیت، دکتر دیوید لوئیس، ترجمه جالینوس کرمی، چاپ چهارم: موسسه مهر جالینوس، 1384.

ص: 88

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109